گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹

 

آن دهان نیست که تنگ شکر است

وان میان نیست که مویی دگر است

زان تنم شد چو میانت باریک

کز دهان تو دلم تنگ‌تر است

به دهان و به میانت ماند

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

ذره‌ای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است

هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است

کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو

نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است

آن کزو غافل بود دیوانه‌ای نامحرم است

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹

 

بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است

که همه کار جهان رنج دل و دردسر است

تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی

مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است

عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰

 

چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم‌پرور است

نیست از شفقت مگر پرواری او لاغر است

زان فلک هنگامه می‌سازد به بازی خیال

کاختران چون لعبتانند و فلک چون چادر است

عاقبت هنگامهٔ او سرد خواهد شد از آنک

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۶۰

 

گر باخبرست مرد و گر بیخبرست

آغشتهٔ این قلزم بیپا و سر است

خورشید اگر تشنه بود نیست عجب

هر ذرّه از او هزار پی تشنهتر است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۹۶

 

جانا ز میانِ من و تو دست کراست

گر شرح دهم چنین نمیآید راست

گر من منم، از چه میندانم خود را

ور من نه منم اینهمه فریاد چراست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن » شمارهٔ ۱۶

 

آن را که بخود بر سر یک موی سر است

مجهولی او مفرّحی معتبر است

کم شو تو که تا ماندهای یک سر موی

پیری طلبیدنت خطر در خطر است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۴۵

 

شوقی که مرا در طلب روی تو خاست

گر برگویم به صد زبان ناید راست

گر بنشینی تا به قیامت برِ من

سیرت نتوان دید به چشمی که مراست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۳۰

 

دل در غم تو غرقهٔ خونِ جگر است

جانم متحیر و تنم بیخبر است

در هر بن مویم ز تو صد نوحهگر است

تا بنیوشی تو یا نه کاری دگر است

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید

 

با چنین درگه که در رفعت تر است

این چنین خالی ز مشتاقان چراست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی که خری به عاریت گرفت و آنرا گرگ درید

 

قصه پیش میر برگفتند راست

زو بپرسیدند کین تاوان کراست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » المقالة الثانیة

 

یکی باید هزار و یک تن آراست

که تا یک لقمه بنهی در دهان راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۶) حکایت حکیم با ذوالقرنین

 

کنون من می‌روم عزم من این راست

که تا آن نیمهٔ دیگر کنم راست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم

 

دل او میبشست این کی بود راست

که فردوس از دل او میبیاراست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۷ - باز رفتن بسر قصّه

 

پسر را باز جشن نو بیاراست

که از گفتار ناید شرح آن راست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۷ - باز رفتن بسر قصّه

 

چو قیصر کرد کار او همه راست

یکی قصر از برای او بیاراست

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵ - در مناقب حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام

 

قلم راندست در هر چیز کور است

حقیقت اوست بشنو این سخن راست

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۰ - جواب دادن شیخ جنید شیخ کبیر را

 

که میدانی از رازی که ما راست

در اینجاگه نمودستم من آنراست

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۱ - در عین العیان توحید گوید

 

چو جانان این چنین مر خویشتن راست

در این بغداد جان ما بیاراست

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۳ - جواب منصور شیخ جنید را (قس)

 

بسالوسی نیاید این سخن راست

بدان شیخا که این معنی شما راست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode