در این صورت دمادم عین جانست

دمادم با تو در شرح و بیانست

مرا قهر تو لطف جاودانست

مرین اسرارها روشن از آنست

قل الروحست از ما بینشانست

نمود او ابا ما جاودانست

حقیقت دید جان دیدار جانست

در اینجا دید جانان باز دانست

حقیقت وزن صاحب شرع آنست

که عین هستی حق جاودانست

حقیقت این زمان چون بیزمانست

نزولش نیز دایم جان جانست

ورا این راز اینجا درعیانست

از این معنی به کل صاحب قرانست

حجابم صورتست و جان جانست

ولیکن مرد را در ترجمانست

مرا حاصل وصال جان جانست

چه جای این همه شرح و بیانست

مرا مقصود ازین گفتار آنست

بدانم مختلفها کز چه سانست

هر آن رازی که پیدا ونهانست

بر نقّاش کل عین العیانست

مکینم دایماً عین مکانست

در این مسکن مرا راز نهانست

نه صورت لیک جان جان جانست

حقیقت ذات او کل جاودانست

همه گفتار او از جان جانست

در این سرش حیات جاودانست

نمودم راز موسی می ندانست

مراین اسرارها راز جهانست

همه اسرار دان لامکانست

که امروز اندرین روی جهانست

چنان در سرّ قربت کامرانست

که اینجاگه بکلی جان جانست

شریعت خانهٔ امن و امانست

طریقت راه قرب راستانست

مرا خود آرزوی لامکانست

که آنجا سرّ ما اوحی عیانست

خداوندا مرانظمی روانست

که مقصود همه انسانیانست