گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

کشتئی افتاد در غرقاب سخت

بود در کشتی حریصی شور بخت

نقدش آهن بود خرواری مگر

بود با او همنشین مردی دگر

نقد این پرحواصل بود و بس

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

خواجهٔ در نزع جمعی را بخواست

گفت کار من کنید ای جمع راست

هر یکی را کار دیگر راست کرد

حاجتی از هر کسی درخواست کرد

چون ز عمر خود نمیدید او امان

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

آن وزیری را چو آمد مرگ پیش

کرد حیران روی سوی قوم خویش

گفت دردا و دریغا کز غرض

آخرت با خواجگی کردم عوض

زآرزوی این جهان میسوختم

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

 

در رهی داود طائی بی قرار

میشد و تعجیل بودش بیشمار

آن یکی گفتش چرا داری شتاب

گوئی افتادست در دکانت آب

گفت بر دروازه در بند منند

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

پیش آن دیوانه شد مردی جوان

گفت دارم پیرمردی ناتوان

فاتحه برخوان برای آن ضعیف

تا شفا بخشد خداوند لطیف

چوب را برداشت آن دیوانه زود

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

بود بهلول از شراب عشق مست

بر سر راهی مگر بر پل نشست

میگذشت آنجایگه هارون مگر

او خوشی میبود پیش افکنده سر

گفت هارونش که ای بهلول مست

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

 

رفت با بهلول هارون‌الرشید

سوی گورستان بر خاکی رسید

کله‌ای دیدند خشک آن‌ِ کسی

مرغ در وی خانه بنهاده بسی

کرد هارونش ازان کله سؤال

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

 

بود مردی در سخاوت بی بدل

هرچه بودی خرج کردی بی خلل

مینداشت البته یک جو زر نگاه

گفت یک روزیش مردی نیک خواه

کای فلان آخر نترسی از هلاک

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل

 

پیش حیدر آمد آن درویش حال

کرد ازان دریای دانش سه سؤال

گفت از هفتاد فرسنگ آمدم

هین جوابم ده که دلتنگ آمدم

چیست درویشی و بیماری و مرگ

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل

 

ابن سیرین گفت جانم در جسد

بر کسی هرگز نبرد الحق حسد

زانکه نیست از دو برون حال ای اخی

یا بهشتیست این کس ویا دوزخی

گر بهشتیست او پس آن چندان کمال

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل

 

نان پزی دیوانه و بیچاره شد

وز میان نان پزان آواره شد

شهر میگشتی چو پی گم کردهٔ

گردهٔ میخواستی بی کردهٔ

سایلی پرسید ازو کای حیله جوی

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱۳ - الحكایة و التمثیل

 

میگریست آن بیدل دیوانه زار

آن یکی گفتش چرائی اشکبار

گفت گیرم میشکیبم برهنه

چون نگریم زانکه هستم گرسنه

گفت اگرچه میکند نانت هوس

[...]

عطار