گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » غزل آغازین - شمارهٔ ۱

 

شد خاک راه این سر سودا نوشت ما

این شد مگر ز روز ازل سرنوشت ما

از کوی دوست ما سوی جنت چرا رویم

رضوان حسد برد ز نعیم و بهشت ما

تخم اَمَل که دل به هوای تو کشته بود

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

پر کن بدور لعل نگارم پیاله را

تا بشکنیم توبه هفتاد ساله را

گشتند منفعل گل و سنبل به رنگ و بوی

تا برفکند ماه من از گل کلاله را

دوران دون ببین که چو خواهیم جرعه‌ای

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

به عاشقان خود بنما جمال عالم آرا را

که دل پر خون شد از شوق تو مشتاقان شیدا را

توهم ای عقل نامحرم برون شو از سرای دل

که از بهر خیال دوست خالی می کنم جا را

بیا جانا اگر خواهی تماشای لب آبی

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

باز نما به مطربان نغمۀ جان گداز را

تا بدرند از طرب پردۀ اهل راز را

گر بنشانیم شبی شمع صفت برابرت

پیش رخیت بنگری سوز دل گداز را

خوش بود ای سرور جان ناز تو و نیاز من

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

هر لحظه سیل دیده به خون می‌کشد مرا

سودای گیسویت به جنون می‌کشد مرا

گر به وعده‌های دل خلافت کشد رواست

سوی سراب سوز درون می‌کشد مرا

تا عشق در درون دل من قرار یافت

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

کجا شد هودج لیلی که مجنون است از او دل‌ها

ز سیل اشک عشاقش پر از خون است منزل‌ها

ز عشقت مشکلی گرهست با پیر مغان می‌گو

که اندر شرح این معنی بود حلال مشکل‌ها

بیا گر عاقلی حرص امل را خاک بر سر کن

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

مرا دلیست که در وی بجز محبت نیست

ز عشق حاصل او غیر درد و محنت نیست

مکن ملامتم ای شیخ از طریقه عشق

که راه عشق برون از ره طریقت نیست

مکن تردد بیهوده در نصیحت ما

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

وصف کمال حسن تو ورد دوام ماست

ذکر لب تو لذت شرب مدام ماست

ما خاک کوی دوست به جنت نمی‌دهیم

کوی نگار روضهٔ دارالسلام ماست

ای باد به کوی نگارم گذر کنی

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

خوشا دلی که به مهر وی و نشانه اوست

خوشا سری که سرانجامش آستانه اوست

به کشتنم ز چه رو دم به دم بهانه کند

چو کشتنم به حقیقت در آن بهانه اوست

ترا چه زانکه دل از درد و داغ او پرشد

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

کسی که عشق تو ورزید با فراغ نرفت

دلش چو لاله پر از خون و جز بداغ نرفت

چه نافه ها که در آن زلف عنبر افشان نیست

که خاک شد تن و بوی تو از دماغ نرفت

به نور روی تو بگذشت دل از آن خم زلف

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

قدم به پرسش من رنجه کن به رسم عیادت

که جان نثار قدومت کنم ز روی ارادت

نهاده‌ام سر تسلیم بر ارادت محبوب

که بنده را نبود رسم و راه غیر عبادت

دلا بکوش که خود را کنی نشانه تیرش

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

قدت سرو گفتیم و رویی نداشت

چو زلف تو هم مشک بوئی نداشت

فرات ار چه سیل در سیل بود

چو چشمم بسی جست و جویی نداشت

دل ریش من هر شبی تا سحر

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

امروز ز نو دلبر ما خوی دگر داشت

ما واله و او روی و نظر سوی دگر داشت

گفتم که کنم نسبت آن زلف به عنبر

آورد صبا نکهت آن بوی دگر داشت

خلق نگران رخ او کشته ز هر سو

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

دلم را جز غمت سودی نماندست

در او جز درد موجودی نماندست

ز آهم در دل دلبر اثر نیست

که دل اخگر شد و دودی نماندست

طبیبا ترک درمان کن کزین درد

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

دل بسی گردید چون زلف تو دلداری نیافت

کو بغیر صید دلها در جهان کاری نیافت

هرکجا عشقت غمی دید اندر این جمعی که کرد

گوییا غیر از دل ما یار غمخواری نیافت

زاهدا زرق ریا در کوچه رندان مپوش

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

تا به تیغ ستم اندر دل من چاک انداخت

آه سوزنده من شعله در افلاک انداخت

هر خدنگی که بزد بر دل پر درد مرا

کشته سرو روان سایه براین چاک انداخت

مکشم از جگر خسته من پیکان را

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

از عنبرت غبار چو بر یاسمین نشست

شرمنده گشت نافه و در ملک چین نشست

شد خاک راه جمله تنم زان طمع که دید

آمد خدنگ ناز تو و بر زمین نشست

هر ناوکی که بر دلم از غمزه‌ات نشست

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

چو بر دل لشکر دل از کمین ریخت

قرار و صبر و هوش از عقل و دین ریخت

چو دیدم غمزه‌اش فتان دین است

بگفتم خون خلقی بر زمین ریخت

چو بر گلبرگ تر زد حلقه سنبل

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

خوش بود که تیرش به دل ما گذری داشت

وان چشم هم از غمزه به سویش نظری داشت

آورد صبا وقت سحر مژده دیدار

گویا که دعای سحر ما اثری داشت

بگریست بر احوال درونم همه شب شمع

[...]

۵ بیت
شاهدی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

هر سر که بوی سنبل تو در دماغ داشت

از مشک و از شمامه عنبر فراغ داشت

در تن نماند یک سر مو بی نشان تو

هر جا که دیدمش ز خدنگ تو داغ داشت

هر چند بود لاله جگر خون ز درد عشق

[...]

۵ بیت
شاهدی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۷