نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
گیرم اندر دل پر درد هزاران غم از اوست
داوری پیش که آرم که همه عالم از اوست
شادی خاطر او باد زما یکسان است
دل اگر غمزده از دوست وگر خرم ازوست
خون بده جای می کهنه مرا ای ساقی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
لب عذرا که دل وامق از آن خونین است
نوعروسیست که خون جگرش کابین است
نه گزیراست که غم کام من از زهر گشود
طعم پیمانه اگر تلخ و گر شیرین است
چشمت ار خنجر مستانه کشد شیوه اوست
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
چند عمر اندر پی آب سکندر بگذرد
بگذر از ظلمات تن تا آبت از سر بگذرد
باد کبر از سر بنه کاین سر چو سر در خاک کرد
باد های مشکبو بر وی مکرر بگذرد
برد نقد عمر نرّاد سپهرت پاک تو
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
نسزد چنین جمالی به حجاب ناز باشد
درِ دولت است بگذار همیشه باز باشد
اگرش ببینی ای دل گلههای زلف او را
برِ او مگوی ترسم که سخن دراز باشد
سر و عقل و جان و دینم همه پاک بردی و غم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
ساقی مجلس گشود زلف سمن سود
مجلسیان پر کنید دامن مقصود
حسن تو روز رخ ایاز سیه کرد
مژده بر ای بادِ صبحگاه ، به محمود
چشمِ زلیخا ، گر این جمال ببیند،
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
عنبرینموی تو بر طرف چمن میگذرد
یا ز گلزار ختا آهوی چین میگذرد
گر کند باز ز هم کاکل مشکین تو باد
تا قیامت به خم و حلقه و چین میگذرد
شد ز دلها اثر تیر کمانداران را
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
خیز تا معتکف خانۀ خمار شویم
سر به پیشش بسپاریم و سبکبار شویم
زلف ساقی بهکف آریم و به بانگ و دف و چنگ
مست از خانه سوی کوچه و بازار شویم
دمبهدم با رخ افروخته از آتش می
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
در قیامت اگرم زلف تو زنجیر شود
دل ز دوزخ میر اندیشه که دلگیر شود
جان شیرین من است آن لب میگون جانا
حاش لله که کس از جان چنین سیر شود
تا نظر میرود از موی تو سر پیدا نیست
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
نه در آزردن دلها چو تو خودرای دگر
نه چو من بر سر خوی تو شکیبای دگر
نه ترا رأی بجز خوردن خون دل من
نه مرا جز طالب نوش لبت رای دگر
با که گویم که چها میکشم از دست تو من
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
گه به مسجد کشدم گه به کلیسای کشیش
بستۀ موی بتانست مرا تختۀ کیش
زاهد و طرۀ دستار من و زلف نگار
هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
صبر دیوانه مگر تا به چه پایان باشد
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
کجا به گوش رسد نالههای زار منش
هزار بلبل دستانسراست در چمنش
ضرورتست مرا بی تو رو به صحرا کرد
که بوی موی تو آید ز سنبل و سمنش
مگر که پای تو بست ای نسیم گلشن مصر
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
خیز تا معتکف خانه خمار شویم
سر به پیشش بسپاریم و سبکبار شویم
زلف ساقی بکف آریم و ببانگ دف و چنگ
مست از خانه سوی کوچه و بازار شویم
دمبدم با رخ افروخته از آتش می
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
ای ساقی جان آبی بر آتشم از می زن
چنگی بکف آر چنگ نائی تو هم آن نی زن
مطرب تو هم از در مست باز آی و برافشان دست
گاه از بم و گاه از پست باهنگ طرب پی زن
تا عمر بود باقی باز آی ز زرّاقی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
بگذار تا بماند چشمم به رهگذاران
پاداش آنکه نشناخت قدر وصال یاران
ای ابر نوبهاری باران نبار دیگر
طوفان چشمم امروز بگرفته جای باران
یا رب مباد کس را حیران دو دیده چون من
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۷
شهید عشق که تنگ است پوست بر بدنش
تو خصم بین که به یغما زره برد ز تنش
زره به غارت اگر برد خصم خیره چه غم
که بود جوشن تن زلفهای پرشکنش
چه آب بست به گلزار بوتراب سپهر
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۵ - در توسل بحضرت امام ثامن الائمه
نسیم قدسی یکی گذر کن
به بارگاهی که لرزد آنجا
خلیل را دست ذبیح را دل
مسیح را لب کلیم را پا
نخست نعلین زپای برکن
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۹ - وله ایضا رحمه الله
شه کبریا منشا توئی که امیر عز مجلّلی
به تو زیبد عرش جلال حق که به تاج قدس مکلّلی
چو نخواست حق ز کمال خود نظری به سوی مثال خود
بگرفت پیش جمال خود ز هویت تو سینجلی
لمعات نخله موسوی نفخات خلقت عیسوی
[...]