حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱
شد صید خم زلف رسایی دل ما
افتاد به دام اژدهایی دل ما
از بوی کباب می توان دانستن
کز عشق در آتش است جایی دل ما
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲
ای چشم و چراغ دل غم دیدهٔ ما
در راه تو خاک شد دل و دیدهٔ ما
هجران تو بود، گفتمت تا دانی
تاراجگر بساط برچیدهٔ ما
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۳
لعلت به فسون نبرد از دل تب و تاب
گر شکّر لطف داد و گر زهر عتاب
القصه که در عشق جگرسوز چو شمع
از آه در آتشیم و از اشک در آب
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۴
کردی دلم از حسن گلوسوز کباب
نه پرتو لطف دیده نه برق عتاب
خواهیم به عشق، نیم بسمل شده ماند
کز گرمی خون ماست، شمشیر تو آب
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۵
در دیدهٔ هر که شق کند پردهٔ خواب
سرتاسر آفاق بود موج سراب
ساقی، قدحی در ده از آن بادهٔ ناب
سرّ دو جهان بشنو ازین مست خراب
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶
ای مطرب عاشقان نوای تو کجاست؟
ای ساقی جان آب بقای توکجاست؟
گیرم دل ما از نظر افتادهٔ توست
گیرایی مژگان رسای تو کجاست؟
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۷
سرمایه دهر، خاک بیزی ست،که هست
در مزرع حسرت اشک ریزی ست، که هست
آگاهی و دریافت، گران است که نیست
ارزانِ زمانه بی تمیزی ست، که هست
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۸
در کار زمانه هر که بیکارتر است
از عاقبت کار خبردارتر است
از باده ی غفلت از غم دهر ، حزین
هشیارتر است هرکه سرشارتر است
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۹
هر چند که ما رهرو و دنیا راه است
در راه نشستن خطر آگاه است
زین شرم نشسته ام که پیرایهٔ تن
گر برخیزم به قامتم کوتاه است
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
اوضاع زمانه لایق دیدن نیست
وضعی خوشتر ز چشم پوشیدن نیست
دانی ز چه پا کشیده ام در دامان؟
دنیا تنگ است، جای جنبیدن نیست
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
نوبت ز کیان به ماکیان افتاده ست
بازیّ شگرفی به میان افتاده ست
شاید که سپهر سفله رقصد ز نشاط
شمشیر زدن به دف زنان افتاده ست
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
در محفل آسمان سُها و خور هست
در بحر جهان هم صدف و هم در هست
تا خود چه بود قسمت روزی طلبان
هم مائدهٔ عیسی و هم آخور هست
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳
خویی مه و مهر را به دلداری نیست
آبی در جوی ابر آذاری نیست
شد کشور عدل و جود و انصاف خراب
دیّار درین دیار پنداری نیست
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴
دانم که به جز خدای قهّاری نیست
بر خاطرم از ظلم کسی باری نیست
ماهیت مخلوق نباشد غالب
مغلوبِ خدا شدن مرا عاری نیست
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
آن را که نصیب از خرد ادراک است
در معرکهٔ جهاد خود چالاک است
هر چندکه زنده پاک و مرده ست پلید
این نفس پلید چون بمیرد پاک است
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
خورشید، علم به کوهساران زد و رفت
دلدار، در امیدواران زد و رفت
بلبل، دستان نوبهاران زد و رفت
گل، خنده به وضع روزگاران زد و رفت
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
هر چند که خصمی سپهر از جهل است
آسان گذرد به خاطری کو اهل است
عاجز شده روزگار از خصمی ما
دشوار زمانه بس که بر ما سهل است
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
از عمر عزیز رفته افزون از شصت
گاهی در کار و گه به کوتاهی دست
گه سخرهٔ مستی و گهی هشیاری
امروز نشسته ام نه هشیار، نه مست
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
دل گم شده است، سینه پردازی هست
جان سوخته است، جلوهٔ نازی هست
زخمی نشود شکار، بی شست وخدنگ
خونین جگریم، ناوک اندازی هست
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰
از دیده به دیده، ناوک اندازی هست
از سینه به سینه، قاصد رازی هست
خوانده ام رقم دفتر دلها، این بود
ما کارگهیم، کارپردازی هست