روز ایجاد که حق خلقت دنیا می‌کرد

در پس پرده علی بود تماشا می‌کرد

بلکه از آینه کنت نبیا چو نبی

سیر در آب گل آدم و حوا می کرد

بود سر منزل آدم به شبستان عدم

[...]

شهی که محض وجودش بنای عالم شد

ز حکم اوست که بنیان شرع محکم شد

به آبیاری تیغش ز خون گمراهان

بهار گلشن شرع رسول خرم شد

هزار بار به کعبه نجف شرف دارد

[...]

در ماریه خیمه چو شه جن و بشر زد

در عرش برین روح الامین دست به سر زد

نوح نجی از ماتم وی نوحه‌گر آمد

طوفان به جهان بار دگر ز اشک بصر زد

شد منفعل از فعل بشر بوالبشر از خلد

[...]

دید چون قاسم عروس از دوریش انکار دارد

گفت حق داری جدایی محنت بسیار دارد

چاره در صبر است هر چندت که غم ناچار دارد

عاشقی کو بزم دل را خالی از اغیار دارد

با غم دلداربودن لذت دیدار دارد

[...]

خوش آن دل که دایم بلا می‌پسندد

می از ساغر ابتلا می‌پسندد

بلا با ولا چون قرین شد خدا هم

بلا را به اهل ولا می‌پسندد

مکش روی در هم ز وضع گدایان

[...]

شنیدم شد ز مغروری و مستی

ز بر دستی دچار زیردستی

نکرد اندیشه از دهر دو رنگی

بزد بر فرق آن بیچاره سنگی

روان گردید خون از جای سنگش

[...]

چنین فرمود آن شاهنشه دین

شفیع‌المذنبین ختم‌النبیین

که چون گردد صباح روز محشر

به پا میزان عدل حی داور

بیاید بنده‌ای از جرم در بند

[...]

ای خسرو بی‌سر ای باب گرامم

بردند ز کویت آخر سوی شامم

در شام غریبان دادند مقامم

تلخ است از این جور از بهر تو کامم

صیاد قضا بود عمری به کمینم

[...]

نیست ممکن که شود از دلی شاد فلک

بشنود چون ز غم قاسم داماد فلک

کاش می‌رفت پس از نوگل گلزار حسین

خرمن عشرت عالم همه بر باد فلک

از تو فریاد فلک داد و بیداد فلک

[...]