گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

چشمت از گوشه تقوا بدر آورد مرا

مست و غلطان سوی اهل نظر آورد مرا

خرقه ارزق من باز به می گلگون شد

عشق هر دم به دگر رنگ برآورد مرا

داده پیش از دگران جام میم پیر مغان

[...]

۱۰ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ای ز نوش شکرستان لبت رسته نبات

تشنهٔ پستهٔ شکر‌شکنت آب حیات

سرو هرچند که دارد به چمن زیبایی

راستی نیستش این قامت شیرین حرکات

خورده‌ام شربت هجرت به تمنّا‌ی وصال

[...]

۱۰ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴

 

شبی که روی تو ما را چراغ مجلس شد

به سوختن دل پروانه‌اش مهوس شد

دو چشمت از دل و دین آنچه داشتم بردند

توانگری که به مستان نشست مفلس شد

ز کیمیای نظر چون تو خاک زر سازی

[...]

۱۰ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۶

 

چندان بگریم بر در آن بیوفا شام و سحر

کز آب چشمم آورد سروی از آنجا سر بدر

جنگی که می بود از حمید با آن سگان کو مرا

دوشینه با خاک درش کردیم با هم در بدر

تا نکهت او بشنود آن زلف در هر جانبی

[...]

۱۰ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱

 

دردا که رفت عمر وه نکردیم هیچ کار

ساقی بیا که کار تو داری شراب آر

از چشمه سار چاه جوانی به نشنه ای

آبی بده که پیر شوی ای امیدوار

تو شهریاره حسنی و شهر قدیم تست

[...]

۱۰ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۹

 

ما در این شهر ملولیم و از این قوم نغور

دور از این جمع پریشان و ز دلها شده دور

بکه بندم دل و در روی که بگشایم چشم

به دلارام رفیقی نه حریفی منظور

غیبتی نیست در این لیک بغایت برسید

[...]

۱۰ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۹

 

دوش با خود ترانه می‌گفتم

غزل عاشقانه می‌گفتم

جام بر کف حکایت لب بار

به شراب مغانه می‌گفتم

شیم از زلف او چو بود دراز

[...]

۱۰ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۹

 

خبری یافتم از یار مپرسید ز من

تا نیارید بر من خبر دار و رسن

خبر دار و رسن رابت منصور بود

خبر رایت و منصور بود قلب شکن

خبری یافته ام از گل و از باد بهار

[...]

۱۰ بیت
کمال خجندی