حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
آدینه مست مرا دید محتسب خراب
می آمدم برون ز خرابات مست بی نقاب
آغاز کرد بی هده گفتن کی ای فلان
از چون تویی خطاست چنین کار ناصواب
آدینه چون به مجلس واعظ نیامدی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹
یارم ز در درآمد و بر من سلام کرد
درباب التفات بسی احترام کرد
دل خود نبود با من و جانم ز بس شتاب
بر پای جست و از سر عزت سلام کرد
پیشش به سر دویدم ودر بر گرفتمش
[...]
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۳۶ - حکایت
گذر بودمان بر براکوهِ تون
ز شهر آمدیم از سحرگه برون
مصاحب زهر گونه جوقی سوار
کشیدیم القصه تا نوبهار
دهی بود فی الجمله پرداخته
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۶
بر من بگذشت دی پگاهی
سروی و فرازِ سرو ماهی
زیبا بر و گردن و نغوله
آراسته کاکل و کلاهی
آشوبِ دلی هلاکِ جانی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۲
مرا ناگاه پیش آمد بلایی
خلافِ عقل نازل شد قضایی
دلم گم شد ندانستم کجا رفت
نشانی میدهد هر کس به جایی
تفحّص کردم از قوم مسافر
[...]
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۳ - پیغام پنجم شب به روز
شب چو بشنید طیره گشت عظیم
گفت: «آه از جفای چرخ لئیم
من چو دریا کشیدهام دامن
سربزرگی همیکند با من
روز میگویدم سیهکاری!
[...]
حکیم نزاری » ادبنامه » باب چهارم - در راستی و امانت داری » بخش ۲ - حکایت
قوی همّتی از رجال کِبار
که بر وعظ بردی به سر روزگار
به اصحاب تنبیه کردی مدام
که از نفس باید کشید انتقام
بکوشید تا گر ز ساقی دَوْر
[...]