آدینه مست مرا دید محتسب خراب
می آمدم برون ز خرابات مست بی نقاب
آغاز کرد بی هده گفتن کی ای فلان
از چون تویی خطاست چنین کار ناصواب
آدینه چون به مجلس واعظ نیامدی
نشنیدی از خطیب که چون می کند خطاب
ای فارغ از بهشت نمی بایدت نعیم
وی غافل از جحیم نمی ترسی از عقاب
گفتم که احتساب خراباتیان که کرد
هرگز که دید کوی خرابات و احتساب
گر راست بشنوی ز خراباتیان بسی
راغب تری به شرب سر از راستی متاب
بر من چه اعتراض کنی دفع خویش کن
کز خود برون نرفته به زهدت چه احتساب
اینک بهشت اگر به قضا داده ای رضا
وینک جحیم اگر طمعی داری از شراب
از مجلسی چه می کنم اینجا که می کنند
هر دم روایتی درگر از آیت عذاب
من در بهشتِ مجلسِ اصحاب می خورم
بر بانگ چنگ و ضرب دف و نغمه ی رباب
آن جا نه جای تست نه میخانه راه تو
زهّاد را پدید بود مرجع ومآب
آن ها که سر به دنیی و دین درنیاورند
حلاج وار طوق ندانند از طناب
کردند اعتصام به حبل الله و زدند
دست وفا به دامان اولاد بوتراب
بی بال مانده ای نتوانی پرید از آنک
ناممکن است جلوه ی طاووس از غراب
مثل تو پاک تن نبد آن قوم پاکباز
گنجشک را رسد که کند پنجه با عقاب
ایشان منزّه اند و تو موقوف نام وننگ
ای گاو لاغری مفگن خر در این خلاب
منگر به عاشقان به حقارت که می کنند
شیران نر زه معرکه ی عشق اجتناب
افسرده را چه غم که نزاری در آتش است
ای دست گیر هان که ز سر درگذشت آب
یارب تو آگهی که محبّ ولایتم
روز جزا به قدر محبان دهم ثواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به نقد محتسب و زاهدان میپردازد که به ظاهر پیرو دین و اخلاق هستند اما در باطن خود دچار تردید و فسادند. وی به آدینه مستی اشاره میکند که بدون ترس از عواقب با خویش به صداقت رفتار میکند. شاعر تأکید میکند که حقیقت عشق و زندگی در خرابات و میخانههاست، نه در تظاهر به دینداری و زهد. او به زاهدان میگوید که بهشت و جحیم را باید در زندگیشان بیابند و به عشق و آزادگی رو کنند. در پایان بر این نکته تأکید میورزد که کسانی که در عشق حقیقی پا گذاشتهاند، از نظر او برتر و منزه هستند.
هوش مصنوعی: در روز جمعه، نگهبان شهر مرا دید که حالت مستی داشتم و در حال خروج از میخانه بودم، در حالی که نوشیدنیام را پنهان نکرده بودم.
هوش مصنوعی: شروع کرد به گفتن که ای فلان، از چنین حالی که تو داری، کار نادرستی انجام میدهی.
هوش مصنوعی: روز جمعه که به مجلس سخنران نرفتی، نشنیدی او چه چیزی به مردم میگوید و چگونه صحبت میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که از بهشت بینیاز هستی، نباید به نعمتهای آن فکر کنی و ای کسی که از عذاب جهنم غافل هستی، چرا از مجازات و عقوبت نمیترسی؟
هوش مصنوعی: گفتم که کسی هرگز نمیتواند حساب و کتاب آدمهای بیکار و مست را نگه دارد، چون وقتی به کوی خراباتیها نگاه کند، هیچ چیز مشخصی پیدا نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر به سخنان اهل خرابات خوب گوش کنی، متوجه خواهی شد که از راستگویی و صداقت بسیار بیشتر به نوشیدن و لذت بردن از چیزهای خوشایند تمایل داری.
هوش مصنوعی: چرا بر من خرده میگیری؟ ابتدا خودت را اصلاح کن. زیرا تو که هنوز از خودت خارج نشدهای، چه فایدهای از زهد و پرهیزگاریات دارد؟
هوش مصنوعی: اگر به بهشت راضی هستی و آن را تقدیر میدانی، پس به جهنم هم فکر نکن و طمعی به آن نداشته باش.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که در این مجلس چه کاری از دست من برمیآید، در حالی که هر لحظه راویان داستانی جدید از عذاب و سختیها میگویند.
هوش مصنوعی: من در محفل دوستان، در میان زحمت و شادی، با صدای موسیقی چنگ و دف و نغمههای رباب، زندگی میکنم و لذت میبرم.
هوش مصنوعی: این مکان نه برای تو و نه برای میخانه است، بلکه راه تو به زهد میرسد که منبع و مقصود است.
هوش مصنوعی: افرادی که از دنیا و دین به راحتی گذر نمیکنند، مانند حلاج نمیدانند که گردنبند از طناب است.
هوش مصنوعی: به راه راست و الهی چنگ زدند و با وفاداری به فرزندان بوتراب (علی بن ابیطالب)، دست یاری دراز کردند.
هوش مصنوعی: تو هیچگاه نمیتوانی مانند طاووس زیبا و با شکوه پرواز کنی، زیرا همین طور که بدون بال ماندهای، این کار برای تو ممکن نیست.
هوش مصنوعی: هیچ کس در آن جمع پاکباز، به پاکی و خلوص تو نیست. مانند این است که یک گنجشک بخواهد با عقابی نبرد کند.
هوش مصنوعی: آنها از هر عیب و نقصی پاک و بینقصند، و تو تنها به نام و ننگ خود فکر میکنی. ای گاو لاغر، چرا در این وضعیت ضعیف خود به گمراهی میپردازی؟
هوش مصنوعی: نگاه نکن به عاشقانی که در چشم تو بیارزش و حقیرند؛ زیرا شیران نر در میدان عشق هرگز از چالش دوری نمیکنند.
هوش مصنوعی: دلگیر و غمگین چه نگرانی دارد وقتی که نزار در آتش است؟ ای آن که کمک میکنی، بدان که آب از سرش گذشته است.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، تو میدانی که من از دوستان و محبان ولایت توام و در روز قیامت، به اندازهی محبتهایی که به این ولایت دارم، پاداش میگیرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.