گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۷۹

 

هر دل که جای دوستی شهریار نیست

برکام خویشتن نفسی کامکار نیست

هر سر که نیست بر سر حکم خدایگان

بر خط دین ایزد پروردگار نیست

هر جان‌که نیست مهر ملک را برو قرار

[...]

۴۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۲

 

زین مبارک‌تر به عمر اندر نباشد روزگار

زین همایون‌تر به سال اندر نباشد شهریار

ملک و دولت را کنون تاریخ نو باید گزید

زین همایون اختیار و زین مبارک روزگار

جبرئیل امروز بر بزم وزیر شاه شرق

[...]

۴۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳

 

شغل دولت بی‌خطر شد کار ملت با خطر

تا تهی شد دولت و ملت ز شاه دادگر

مشکل است اندازهٔ این حادثه در شرق و غرب

هائل است آوازهٔ این واقعه در بحر و بر

مردمان گفتند شوریده‌ست شوال ای عجب

[...]

۴۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۹

 

ای آمده ز مشرق پیروز و کامکار

کرده نشاط مغرب دلشاد و شاد خوار

داده قرار زاول و هند و نهاده روی

بر عزم آنکه روم و عرب را دهی قرار

از دودمان و گوهر سلجوق چون تو کیست

[...]

۴۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹۶

 

آن چنبر پرحلقه و ان حلقه پرخم

دام است و کمندست بر آن عارض خرم

دامی و کمندی که ز بهر دل خلق است

چون سلسله پُر حلقه و چون دایره پرخم

از دیدن آن دلبر و نادیدن آن ماه

[...]

۴۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۵

 

عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان

وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان

نوبت باده و چنگ طرب‌انگیز رسید

نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران

کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید

[...]

۴۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۹

 

از آن دندان چون پروین مرا شد دیده پر پروین

وزان رخسار چون نسرین مرا شد دیده چون نسرین

روا باشدکه نسرین خیزد از نسرین به طبع اندر

ولیکن‌ کی روا باشد که پروین خیزد از پروین

اگر بنماید آن دلبر به چین و هند یک ساعت

[...]

۴۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۲

 

آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی

مجلس ما خُرّمَستی کار ما زیباستی

خفته و مست است و پنداری که از ما فارغ است

عیش ما خوش نیست بی او کاشکی با ماستی

گرچه می خوردست و از مستی به خواب اندر شدست

[...]

۴۵ بیت
امیر معزی
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود