گنجور

 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۲۴
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

سیمین بر تو سنگ بپوشد به سمور

زلفت به شبه همی کند نقش بلور

ای با لب طوطیان و با کشی گور

حسن تو همی مرده بر آرد از گور

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

آمد برِ من. که؟ یار. کی؟ وقت سحر

ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر

دادمش دو بوسه. بر کجا؟ بر لب تر

لب بد؟ نه. چه بد؟ عقیق. چون بد؟ چو شکر

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

ای شب نکنی اینهمه پرخاش که دوش

راز دل من مکن چنان فاش که دوش

دیدی چه دراز بود دوشینه شبم

هان ای شب وصل آنچنان باش که دوش

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

چون بگشائی بخنده آن چشمۀ نوش

شکر بفغان آید و پروین بخروش

وز چشم بدش در آن دو زلفین بپوش

کو غارت کرد کلبۀ مشک فروش

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

خورشید خراسان و خدیو زابل

از نخشب و کش بهار گردد کابل

غل بر یبغو نهاد و پل بر جیحون

جیحون به پل دارد و یبغوی به غل

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

هم غالیه زلفینی و هم سیم اندام

هم روی نکو داری و هم نیکونام

دو لب چو مدام داری و زلف چو دام

من مانده به دام دایم از بهر مدام

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال

از رخ گل و از لب مل و از روی جمال

سه چیز ببرد از سه چیزم همه سال

از دل غم و از رخ نم و از دیده خیال

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

گفتم صنما پیشۀ تو ؟ گفت : ستم

گفتم نگری به غَمگِنان ؟ گفتا : کم

گفتم که به زر بوسه دهی ؟ گفت : دهم

گفتم به جز از بوسه دهی ؟ گفت : نعم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

خوش خو دارم بکار ، بدخو چکنم

چون هست هنر نگه به آهو چکنم

چون کار گشاده گشت نیرو چکنم

با زشت مرا خوشست نیکو چکنم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

بفروختمت سزد بجان باز خرم

ازران بفروختم گران باز خرم

یاری خواهم ز دوستان ای دلبر

تابو که ترا ز دشمنان باز خرم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

ای دل ز وصال تو نشانی دارم

وی جان ز فراق تو امانی دارم

بیچاره تنم همه جهان داشت به تو

و اکنون به هزار حیله جانی دارم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

شبها چو ز روز وصل او یاد کنم

تا روز هزار گونه فریاد کنم

ترسم که شب اجل امانم ندهد

تا باز بروز وصل دل شاد کنم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

بر آتش هجر عمری ار بنشینم

خاک در تو همی بدل بگزینم

از باد همه نسیم زلفت بویم

در آب همه خیال رویت بینم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای دل چو بغمهای جهان درمانم

از دیده سرشکهای رنگین رانم

خود را چه دهم عشوه یقین میدانم

کاندر سر دل رسد به آخر جانم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

راز تو ز بیم خصم پنهان دارم

ور نه غم و محنت تو چندان دارم

گویی که ز دل دوست نداریم همه

آری ز دلت ندارم از جان دارم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

گفتم که چرا چو ابر خونبارانم

گفت از پی آنکه چون گل خندانم

گفتم که چرا بی تو چنین پژمانم

گفت از پی آنکه تو تنی من جانم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

گفتم که چه نامی ای پسر ؟ گفتا : غم

گفتم نگری بعاشقان ؟ گفتا : کم

گفتم بچه بسته ای مرا ؟ گفت : بدم

گفتم چه بود پیشۀ تو ؟ گفت : ستم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

من صورت تو به دیده اندر دارم

کز دیده همی به رخ برش بنگارم

چندان صنما ز دیدگان خون بارم

تا صورت تو ز دیده بیرون آرم

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

باید که تو اینقدر بدانی بیقین

کان کو چو تویی برآرد از خاک زمین

ناخواسته داد آنچه بایست همه

ناگفته دهد هر آنچه آید پس از این

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

دیدار بدل فروخت نفروخت گران

بوسه با جان فروشد و هست ارزان

آری چو چنان ماه بود بازرگان

دیدار بدل فروشد و بوسه بجان

۲ بیت
عنصری
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۲۴
 
تعداد کل نتایج: ۴۸۰