شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵ - مسوزان
ایا صیّاد رحمی کن، مرنجان نیمجانم را
بکَن بال و پرم، امّا مسوزان استخوانم را
اگر قصد شکارم داشتی اینک اسیرم من
دگر از باغ بیرون شو، مسوزان آشیانم را
به گردن بستهای چون رشتهٔ بر پای زنجیرم
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲ - دل گمشده
عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست
به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست
اگر از ریختن خون منت خرسندی است
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹ - دل گمشده
گرهی از خم آن زلف چلیپا وا شد
هرکجا بود، دل گمشدهای پیدا شد
گر به آهوی ختا، نسبت چشمت دادیم
گنه از جانب او نیست، خطا از ما شد
گندم خال تو در خُلد، ره آدم زد
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲ - خمخانه حق
شام هجران مرا صبح نمایان آمد
محنت آخر شد و اندوه به پایان آمد
نفس باد صبا باز مسیحائی کرد
مگر از زلف خم اندر خم جانان آمد
شکر ایزد که دگر بار، به کوری رقیب
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷ - ماجرای دل
گفته بودی که بیائی، غمم از دل برود
آنچنان جای گرفته است که مشکل برود
پایم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر کرد، پی دل برود
گر همه عمر، نداده است کسی دل به خیال
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - زلف و خال
ای خواجه چشم من همه سوی خط است و خال
تو در خیال مال و در اندیشهٔ منال
من معترف که باده حرامست میخورم
ای شیخ مال وقف چه سان بر تو شد حلال؟
جُستی نشان او که مبادا نشان او
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳ - پریدن از آشیانه
ترنج غبغب آن یوسف عزیز چو دیدم
چنان شدم که به جای ترنج، دست بریدم
ز قهر تیغ کشیدی، به سوی من بدویدی
ز من تو سر ببریدی، من از تو دل نبریدم
نشست یار به محفل، گذشت قافله غافل
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - سرخوشم
خوش میکشد به سوی تو این عشق سرکشم
گر از جفا رقیب نسازد مشوّشم
گه خال دانه میکشدم گه کمند زلف
چون صید ناتوان ز جفا در کشاکشم
از آب چشم و آتش دل بی تو هر زمان
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰ - گره مار به مار
به اختیار زدم دل به زلف یار، گره
به کار خویش، فکندم به اختیار، گره
شمارهٔ گره زلف خود، به سبحه مکن
که صد گره چه کند در بر هزار گره
گره مزن سر زلف دو تا به یکدیگر
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳ - گل شببو
دلبرا بر روی ماهت این پریشان موست داری؟
سُنبل تر، یا سمن، یا زلف عنبربوست داری؟
قامت است این، یا بود شمشاد، یا باشد صنوبر
یا که سرو بوستانی، یا قد دلجوست داری؟
این هلال ماه گردون است، یا شمشیر برّان
[...]