اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید
اگر نیستی بندشان داد و دین
ربودی همی این از آن آن ازین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید
همان اختران از فلک همچنین
همه سا جدانند سر بر زمین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید
دلت را همی گر شگفت آید این
به چشمِ خرد خویشتن را ببین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
مهی بُد سَرِ داد و بنیادِ دین
گرانمایه دستورِ شاهِ زمین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید
ملک بودلف شهریار زمین
جهاندار ارّانی پاک دین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید
به باد تک اسپش به خاور زمین
کند غرق کشتی به دریای چین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید
همی تا بماند زمان و زمین
به فرمانش بادا هم آن و هم این
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
به روم و به هندوستان و به چین
به ایران و هر هفت کشور زمین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را
مشو، گفت در خون شاهی چنین
که بدنام گردی برآیی ز دین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۵ - در مولود پسر جمشید گوید
که ضحاک ناگه گرفتش به چین
به ارّه به دو نیم کردش به کین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۷ - در مولود پهلوان گرشاسب گوید
کمربند گردان گرفتی به کین
برانداختی نیزه بالا ز زین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را
کس ار هست بدخواه شاه زمین
فرستش بَرِ وی به پرخاش و کین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را
کنم ز اژدهای فلک سر زکین
چه باک آیدم ز اژدهای زمین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۹ - هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک
سه ره دردوید از پسش همچنین
که نگذاشت گوی از هوا بر زمین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی
بدو دیده بان گفت کای گرد کین
گرش هیچ بینی نگویی چنین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی
برآن پشته بر پشت سایان به کین
ز پیچیدنش جنبش اندر زمین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی
تو گفتی که بُد جنگیی در کمین
تنش سر به سر آلت جنگ و کین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۱ - رزم پهلوان گرشاسب با اژدها و کشتن اژدها
به کام اندرش نیزه آهنین
به دندان چو سوهان بیازد به کین
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۳ - حدیث بهو که با مهراج عاصی شد و خبر یافتن ضحاک
توی شاخ قنوخ و رای برین
ز هندوستان تا به دریای چین