گنجور

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲

 

گرانمایه شبگیر برخاستی

ز بهر پرستش بیاراستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲

 

ز مردان جنگی یکی خواستی

بکشتی چو با دیو برخاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

نگوید سخن جز همه راستی

نخواهد به داد اندرون کاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶

 

نجستی به جز کژی و کاستی

نکردی به بخشش درون راستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰

 

همان نیکنامی به و راستی

که کرد ای پسر سود برکاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲

 

که ای برتر از کژی و کاستی

بهی زان فزاید که تو خواستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴

 

به هر جایگاهی بیاراستی

می و رود و رامشگران خواستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۸

 

رخ من به پیشش بیاراستی

به گفتار و زان پس بهاخواستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰

 

ز خوبی و از نیکی و راستی

ز بد ناورم بر شما کاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۲

 

بیامد بجستش بر و آستی

همی جست ازو کژی و کاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۳

 

بدین آبداری و این راستی

زمان تا زمان آورد کاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵

 

ز من آرزو خود همین خواستی

به تنگی دل از جای برخاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۵

 

نخواهم به گیتی جز از راستی

که خشم خدا آورد کاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۳

 

همی برتری را بیاراستی

چراگاه مازندران خواستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹

 

نمایی و پیدا کنی راستی

نیاری به کار اندرون کاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱

 

چو شد کار گیتی بران راستی

پدید آمد از تازیان کاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۹

 

چنین داد پاسخ که از راستی

نیاید به کار اندرون کاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۱

 

به مستی همی گیو را خواستی

همه جنگ با رستم آراستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳

 

به هر کار در پیشه کن راستی

چو خواهی که نگزایدت کاستی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷

 

که شب چون بدت روز چون خاستی

ز پیگار بر دل چه آراستی

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۸