امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - معراج
رفته و باز آمده در یک زمان
رفتن و باز آمدنش توأمان
چشم یقینش چو به رحمت فتاد
امت بیچاره نرفتش ز یاد
آب که خود خورد ازان زمزمه
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۲ - وفات مریم
شناسای معانی موبد پیر
چنین کرد این خبر در نامه تحریر
که چون خسرو ستد گنجینهٔ روم
خلافش رومیان را گشت معلوم
چو غالب گشته بود از تیغ کین خواه
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۵ - حاضر شدن مجنون غایب، در غیبت لیلی، و به حضور خیال، از خیال به حضور باز آمدن، و سرود حسرت گفتن، و دست بر دست زدن
گوینده چنین فگند بنیاد
کان لحظه کزان غریب ناشاد
معشوق عزیز، روی بنهفت
آن کشته به خواب بی خودی خفت
از زندگیش نبود اساسی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
برو، ای باد و پیش دیگران ده جلوه بستان را
مرا بگذار تا میبینم آن سرو خرامان را
گرفتار خیالات لبش گشتم همین باشد
اثر هرگه مگس در خواب ببیند شکرستان را
به این مقدار هم رنجی بر آن خاطر نمیخواهم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱
شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست
باده روشن و رخساره دلخواه کجاست
آتش اینک دل و می گریه خونین، تن من
خرگه گرم، ولی ماه سحرگاه کجاست
دی همی رفت و ز بس دیده که غلتید به خاک
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷
توانگری به دل است، ای گدای با صد گنج
چو راحتی نرسانی، مشو عذاب النج
همانست گنج که دیدی چو خاک هر گنجی
که زیر خاک نهی، خاک بر سر آن گنج
خرد ز بهر کمال و کنیش آلت مال
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۰
نازنینان و چاربالش ناز
خاکساران و آستان نیاز
جور و خواری کشیدن از محبوب
خوش تر است از هزار نعمت و ناز
گوش مجنون و حلقه لیلی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۸
بوستان جلوه در گرفت اینک
گل ز رخ پرده برگرفت اینک
آتش لاله برفروخت ز باد
دامن کوه در گرفت اینک
بلبل آمد، نشست بر سر گل
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۲
سواره آمدی و صید خود کردی دل و تن هم
کمند عقل بگسستی لجام نقس توسن هم
به دامن می نهفتم گریه ناگه مست بگذشتی
شدم رسوا من تر دامن و صد چاک دامن هم
تو ناوک می زنی بر جان و جان من همی گوید
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۱
عاشق شدم و محرم این کار ندارم
فریاد که غم دارم و غمخوار ندارم
آن عیش که یاری دهدم صبر ندیدم
وان بخت که پرسش کندم یار ندارم
بسیار شدم عاشق و دیوانه از این پیش
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸۴
چو نام تو در نامهای دیدهام
به نامت که بر دیده مالیدهام
به یاد زمینبوس درگاه تو
سراپای آن نامه بوسیدهام
ز نام تو آن نامه نامدار
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰۸
درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را گلستان کن
به گفت تلخ چون می عاشقان را مست و غلتان کن
از آن زلف پریشان نامزد کن باد را، ور کس
به عهدت خواب خوش دارد، همه خوابش پریشان کن
مگو «پیراهن زیبایی آمد چست بر یوسف »
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴۷
گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان من
سوی تو می کشد هنوز این دل ناتوان من
خواب نماند خلق را در همه شهر از غمت
دور شنیده می شود در دل شب فغان من
هیچ غبارت از درون می نپذیر دم سکون
[...]