شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست
باده روشن و رخساره دلخواه کجاست
آتش اینک دل و می گریه خونین، تن من
خرگه گرم، ولی ماه سحرگاه کجاست
دی همی رفت و ز بس دیده که غلتید به خاک
گفت، یا رب که کجا پای نهم، راه کجاست
هر شب، ای دیده که بر چرخ ستاره شمری
جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست
من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم
یک زمان ترک زنخ گیر، بگو راه کجاست
ماه من کور شد این دیده زبیداری شب
آخر از زلف نپرسی که سحرگاه کجاست
دی همی رفت و زبس دیده که غلتید به خاک
گفت، یارب که کجا پای نهم، راه کجاست
هر شب، ای دیده که بر چرخ ستاره شمری
جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست
من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم
یک زمان ترک زنخ گیر، بگو راه کجاست
ماه من کور شد این دیده زبیداری شب
آخر از زلف نپرسی که سحرگاه کجاست
گفتی از طره کوته شب تو روز کنم
ای بریده سرم آن طره کوتاه کجاست
پیش ازین کردمی از آه دل خود خالی
دل کزان مانده کنون طاقت آن آه کجاست
عزم ره دارد خسرو ز پی توبه عشق
توشه اینک غم دل، بارگه شاه کجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد حس ناامیدی و جستجوی یک مقصد یا آرامش است. شاعر در هوای سرد از باده و عشق و دلخواه خود میگوید و از سحرگاه و خرگه گرم میپرسد. او در حالی که دلش از غم آکنده است، میخواهد بداند که راه درست کجاست و چرا نمیتواند به آرامش برسد. همچنین، او به زیباییها و پیچیدگیهای عشق اشاره میکند و از فرار کردن و دوری از معشوقش احساس سردرگمی میکند. شاعر در جستجوی یافتن ترکیبی از عشق و آرامش در زندگیاش است.
هوش مصنوعی: هوا سرد شده و الان وقت برپایی چادر و خرگاه است. در این لحظه، شراب ناب و چهره محبوب کجا هستند؟
هوش مصنوعی: این بیت نشاندهندهی حالتی از درد و دلتنگی است. شخص از شعلههای آتشین دلش و اشکهای خونینش سخن میگوید و در عین حال بر گرمی و راحتی جسمش اشاره میکند، اما در انتها به پرسشی از یک حضور یا نور امید اشاره دارد که در این لحظه غایب است. به طور کلی، این عبارت بیانگر تضاد بین احساسات داخلی و وضعیت ظاهری است.
هوش مصنوعی: دی شب، به خاطر تعداد دفعات زیادی که به زمین افتاده بود، با خود گفت: "خدایا، کجا باید پای بگذارم؟ راه کجاست؟"
هوش مصنوعی: هر شب، ای چشمان من که در آسمان ستارهها را میشماری، وقتی که جانم قصد سفر دارد، بگو راه کدام سمت است؟
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که از جذابیت و زیبایی تو قدری دور شوم تا بتوانم به چاهی بیفتم. پس تو که اینجا هستی، از من بپرس که راه کجاست.
هوش مصنوعی: عزیز من، چشمانم به خاطر بیداری شب آخر ناامید شدهاند. از زلفت نمیپرسم که صبح کجا است.
هوش مصنوعی: دی ماه در حال گذر بود و فردی که به خاطر اندوه و نگرانی به زمین افتاده بود، با خود میگفت: خدایا، کجا باید پای بگذارم؟ راه و چارهای برای پیش رفتن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر شب، ای چشم که ستارهها را در آسمان میشماری، وقتی که جان من آماده سفر است، بگو مسیر کدام است؟
هوش مصنوعی: من میخواهم از زیبایی چهرهات آنقدر تحت تأثیر قرار بگیرم که به حواسپرتی بیفتم و از دور خودم را گم کنم. حالا لطفاً بگو برای رسیدن به تو چه مسیری را باید بزنم.
هوش مصنوعی: ماه من، چشمانم از شبی که بیدار ماندم، کور شد. از زلف تو نپرس که سحرگاه کجاست.
هوش مصنوعی: گفتی که با موهای کوتاه تو، شب را به روز تبدیل میکنم. حالا ای کسی که سرم را از دست دادهام، آن موهای کوتاه کجاست؟
هوش مصنوعی: پیشتر از غم و اندوه دل خود خالی بودم، اما اکنون نمیدانم که طاقت و توان آن آه و نالهای که برآمده از دل، کجاست.
هوش مصنوعی: خسرو تصمیم دارد سفری را آغاز کند تا از عشق تو پشیمان شود. اکنون، غم دلش او را به سمت درگاه شاه هدایت میکند، اما نمیداند آن جا کجاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.