امیرخسرو دهلوی
»
دیوان اشعار
»
مجنون و لیلی
»
بخش ۲۵ - حاضر شدن مجنون غایب، در غیبت لیلی، و به حضور خیال، از خیال به حضور باز آمدن، و سرود حسرت گفتن، و دست بر دست زدن
گوینده چنین فگند بنیاد
کان لحظه کزان غریب ناشاد
معشوق عزیز، روی بنهفت
آن کشته به خواب بی خودی خفت
از زندگیش نبود اساسی
تا از شب تیره رفت پاسی
چون باز آمد رمیده را هوش
افتاد، درونه، باز در جوش
آن سایهٔ آفتاب گشته
رو شسته به خون آب گشته
میکند، به صد شکنجه، جانی
میزد، به هزار غم فغانی
نی مرده نه زنده بود تا روز
چون نم زده مشعلی گهٔ سوز
چون، مرغ سحر، شد ارغنون ساز
از موذن کو، برآمد آواز
آن خانه فروش کیسه پرداز
آمد قدری به خویشتن باز
افتان خیزان ز جای برخاست
بگشاد دو دیده در چپ و راست
زان زخم که در جگر رسیدش
خون از ره دیده میدویدش
لختی چو ز بیدلی فغان کرد
آهنگ نشید عاشقان کرد
از ناوک سینه سنگ میسفت
وین زمزمهٔ فراق میگفت:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده از لحظهای صحبت میکند که معشوق عزیز خود را پشت سر گذاشته و عاشق دچار احساساتی شدید و غمانگیز شده است. او در شرایطی بیخود و در خواب به سر میبرد و زندگیاش به نظر بیاساس میآید. زمانی که به هوش میآید، دوباره در دنیای غم و درد فرو میرود. سایه معشوق مانند آفتابی خونین بر او سایه افکنده و او در حال تجربه شکنجههای روحی و غمی عمیق است. این عاشق مرده و زندهای در بین این احساسات در حال دست و پنجه نرم کردن است و در نهایت به یاد معشوق و فراق از او آهنگ عزا و فغان سر میدهد.
هوش مصنوعی: گوینده چنین میگوید: این لحظه که به خاطر آن غم و اندوه غریبی را تجربه کردهام، میتواند نقطهای از شروع و تغییر در زندگی من باشد.
هوش مصنوعی: دوست محبوب، بر روی خود آن کشتهای که در خواب بیخبر از همهچیز و بیاختیار است، استراحت کن.
هوش مصنوعی: زندگیاش هیچ پایه و اساسی نداشت تا اینکه در تاریکی شب، ساعتی را گذراند.
هوش مصنوعی: وقتی پرندهای که به دور رفته، دوباره به خانه برمیگردد، در آن لحظه هوش و حواسش به او برمیگردد و دوباره زندگی و نشاطش از سر گرفته میشود.
هوش مصنوعی: آن سایهای که روزی زیر آفتاب بوده، اکنون به خاطر خون و خشونت سرشکسته و اندوهگین شده است.
هوش مصنوعی: با تحمل صدها درد و رنج، جانش را ترک میکند و در عین حال، از دلش هزاران غم و اندوه به صدا درمیآورد.
هوش مصنوعی: نه او مرده است و نه زنده؛ تا روزی که به سبب نم، مشعلی که قابل احتراق است، روشن شود.
هوش مصنوعی: چون پرنده سحر، به صدا درآمد و آوازش پخش شد، از کجا صدای اذان به گوش رسید.
هوش مصنوعی: فروشنده کیسه به خانه آمد و کمی به خودش فکر کرد.
هوش مصنوعی: به آرامی و با احتیاط از جایش بلند شد و به اطرافش نگاه کرد، چشمانش را به چپ و راست گشود.
هوش مصنوعی: از آسیب و زخمی که به دلش وارد شده، خون از چشمانش سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: مدتی پیش، به خاطر دلنگرانی و بیحوصلگی، صدایی بلند شد که دل عاشقان را پر از شوق و نشاط کرد.
هوش مصنوعی: چون تیر زهرآگین به دل نشسته، سینهام را به درد انداخته و حسرت دوری معشوق را با خاموشی بیان میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.