گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

سواره آمدی و صید خود کردی دل و تن هم

کمند عقل بگسستی لجام نقس توسن هم

به دامن می نهفتم گریه ناگه مست بگذشتی

شدم رسوا من تر دامن و صد چاک دامن هم

تو ناوک می زنی بر جان و جان من همی گوید

که چشم بد جدا زان ناوک و زان ناوک افگن هم

نهادم هر چه بود از سر، سری مانده مرا بر تن

چو بار سر سبک کردی، سبک کن بار گردن هم

ترا خوش باد خواب، ار چه مرا این جان سرگشته

همه شب گرد موی تست و گرد کوی تو تن هم

دل من گر به سویت شد، نداری استوار او را

که آن بیگانه وقتی آشنا بوده ست با من هم

چنانم با خیالت خوی شد در کنج تنهایی

که بر بستم در از خورشید و ماه و بلکه روزن هم

شبی روشن کن آخر کلبه تاریک من، چون من

دل تاریک در کار تو کردم، چشم روشن هم

عقوبت می کشم تا زنده ام، وه کاندرین زندان

همه کس جان کند صورت، مرا جان است دشمن هم

ملامت بر دل صد پاره عاشق بدان ماند

که باشد زخم پیکان و بدوزندش به سوزن هم

چو بوسی، ای صبا، نعل سمندش را به گستاخی

زکوة آنچنان دولت دو بوسی دیگر از من هم

بشو در بندگیش، ای ابر، خط سبزه تا بلبل

نگوید کین خط آزادی سرو است و سوسن هم

چه کیش است آخر، ای خسرو، که بی‌خوبان نه‌ای یک دم

زمانی آخر از بت باز می‌ماند برهمن هم

 
 
 
امیرعلیشیر نوایی

ز هجرت ای مَهِ بی‌مهر دل نابود شد تن هم

چه بودی گر بدان دو رفته همره بودمی من هم

اگر میرم نخواهم دوخت زخم تیغ آن قاتل

ز مریم رشته گر آرند و از عیسیش سوزن هم

ز عشق صد گره در کار بود از هجر یار اینک

[...]

هلالی جغتایی

بحمدالله! که جان بر باد رفت و خاک شد تن هم

ز پند دوست فارغ گشتم و از طعن دشمن هم

دلا، صبری کن و زین سال مرو هر دم بکوی او

کزین بی طاقتی آخر تو رسوا می شوی، من هم

ازین غیرت که: ناگه سایه او بر زمین افتد

[...]

عرفی

خوش آن مستی که باشد دوست پند آموز و دشمن هم

ملامت ذره وار از در درون آید، از روزن هم

هجوم گریه لختی داد بیرون از دل گرمم

که جوی دیده آتش خیز شد، دریای دامن هم

شود گل خار ره، گر همره صدقی و گر بی او

[...]

حزین لاهیجی

سحر اشکم خروشان بود و آهم شیون افکن هم

دل شوریده می نالید و ناقوس برهمن هم

نه ای هم چشم من، ای شمع محفل گریه کمترکن

سرشک از دیده می بارید با من ابر بهمن هم

تماشای گل و سنبل فریبد کی نگاهم را؟

[...]

رفیق اصفهانی

به کوی یار باشد مدعی را راه و مسکن هم

چه خوش بودی اگر بودی در آن کو مسکن من هم

مگو ای باغبان وصف گل و گلشن که بی آن گل

نه سیر گل هوس دارد دلم نه گشت گلشن هم

چنین کز درد هجران زار می گریم عجب نبود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه