سواره آمدی و صید خود کردی دل و تن هم
کمند عقل بگسستی لجام نقس توسن هم
به دامن می نهفتم گریه ناگه مست بگذشتی
شدم رسوا من تر دامن و صد چاک دامن هم
تو ناوک می زنی بر جان و جان من همی گوید
که چشم بد جدا زان ناوک و زان ناوک افگن هم
نهادم هر چه بود از سر، سری مانده مرا بر تن
چو بار سر سبک کردی، سبک کن بار گردن هم
ترا خوش باد خواب، ار چه مرا این جان سرگشته
همه شب گرد موی تست و گرد کوی تو تن هم
دل من گر به سویت شد، نداری استوار او را
که آن بیگانه وقتی آشنا بوده ست با من هم
چنانم با خیالت خوی شد در کنج تنهایی
که بر بستم در از خورشید و ماه و بلکه روزن هم
شبی روشن کن آخر کلبه تاریک من، چون من
دل تاریک در کار تو کردم، چشم روشن هم
عقوبت می کشم تا زنده ام، وه کاندرین زندان
همه کس جان کند صورت، مرا جان است دشمن هم
ملامت بر دل صد پاره عاشق بدان ماند
که باشد زخم پیکان و بدوزندش به سوزن هم
چو بوسی، ای صبا، نعل سمندش را به گستاخی
زکوة آنچنان دولت دو بوسی دیگر از من هم
بشو در بندگیش، ای ابر، خط سبزه تا بلبل
نگوید کین خط آزادی سرو است و سوسن هم
چه کیش است آخر، ای خسرو، که بیخوبان نهای یک دم
زمانی آخر از بت باز میماند برهمن هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عشق و دلتنگی است. شاعر از یک سو از زیبایی و جذابیت معشوق صحبت میکند و از سوی دیگر، خویش را در چنگال غم و تنهایی مییابد. او به توصیف اثرات عشق بر جان و دلش میپردازد و میگوید که چگونه این عشق او را به زحمت و عذاب میاندازد. شاعر احساس میکند که هر چه را که دارد (از جمله زندگی و وجودش) در مسیر این عشق فدای معشوق کرده است. همچنین، او yearning for آخر شب روشن و آرامش میباشد که در آن دل تاریکش روشن شود. در نهایت، شاعر به وفاداری و بندگی خود در برابر این عشق اشاره میکند و از این مینالد که زیبایی معشوقش برخلاف زخمهایی که به دلش میزند، همچنان بر جانش حکمفرماست.
هوش مصنوعی: به شکل خلاصه، در این بیت از شاعر، توصیف شخصی آمده است که با سرعت و توانایی بالا، دل و جان خود را در دام عشق و عقل اسیر کرده است. این شخص به قدری تحت تأثیر عشق قرار گرفته که کنترل خود را از دست داده و دیگر نمیتواند بر نفس و تمایلاتش تسلط داشته باشد.
هوش مصنوعی: به دامنم اشک میریختم و ناگهان مستی از کنارم گذشت و من به خاطر این حال بد و دامن خیس و چاکچاکم رسوا شدم.
هوش مصنوعی: تو با تیر خود به قلب من میزنی و جانم مدام میگوید که نگاه بد بیگانه دور از آن تیر و آن کمان باشد.
هوش مصنوعی: هر چه در گذشته بر دوش داشتم و بر سرم سنگینی میکرد، اکنون بر تنم باقی مانده است. حال که بار سنگین زندگی را سبک کردهای، لطفاً بار گردن را هم سبک کن تا آرامش بیشتری داشته باشم.
هوش مصنوعی: برای تو خواب خوشی آرزو میکنم، هرچند من که این دل سرگردانم، تمام شب را در پی موی تو و در کوی تو سرگردان بودهام.
هوش مصنوعی: اگر دل من به سمت تو معطوف شود، تو نمیتوانی او را ثابت نگهداری، چرا که آن بیگانه زمانی که با من آشنا بوده، حالا دوباره به یاد من آمده است.
هوش مصنوعی: من به قدری در خیال تو غرق شدهام که در این تنهایی خود، حتی در را به روی خورشید و ماه و نور روز هم بستهام.
هوش مصنوعی: شبی را در کلبهی تاریکم روشن کن، زیرا من دل تاریک خود را به خاطر تو روشن کردهام.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زندهام، عذاب میکشم. در این زندان، همه افراد دچار درد و رنج میشوند و جان میکنند، اما من به رغم همه رنجها، هنوز جان دارم و این جان من را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: سرزنش و انتقاد از دل عاشق که پر از درد و رنج است، مانند این است که بر زخم ناشی از تیر پیکانی بخواهند بخیه بزنند. در واقع، این کار تاثیری ندارد و تنها درد را تشدید میکند.
هوش مصنوعی: ای نسیم، وقتی سمند او را میبوسی، با جرات و بینهایت نعمت آن بوسه، میتوانی دو بوسه دیگر هم از من بگیری.
هوش مصنوعی: ای ابر، در بندگی خدا باش و به زیبایی سبزه زندگی کن، تا بلبل نخواند که این خط زیبای طبیعت، نشانی از آزادی گلها و گیاهان است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، آخر چگونه میشود که تو در کنار خوبان نمیمندی و حتی لحظهای از پرستش بتها باز نمیمانی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز هجرت ای مَهِ بیمهر دل نابود شد تن هم
چه بودی گر بدان دو رفته همره بودمی من هم
اگر میرم نخواهم دوخت زخم تیغ آن قاتل
ز مریم رشته گر آرند و از عیسیش سوزن هم
ز عشق صد گره در کار بود از هجر یار اینک
[...]
بحمدالله! که جان بر باد رفت و خاک شد تن هم
ز پند دوست فارغ گشتم و از طعن دشمن هم
دلا، صبری کن و زین سال مرو هر دم بکوی او
کزین بی طاقتی آخر تو رسوا می شوی، من هم
ازین غیرت که: ناگه سایه او بر زمین افتد
[...]
خوش آن مستی که باشد دوست پند آموز و دشمن هم
ملامت ذره وار از در درون آید، از روزن هم
هجوم گریه لختی داد بیرون از دل گرمم
که جوی دیده آتش خیز شد، دریای دامن هم
شود گل خار ره، گر همره صدقی و گر بی او
[...]
سحر اشکم خروشان بود و آهم شیون افکن هم
دل شوریده می نالید و ناقوس برهمن هم
نه ای هم چشم من، ای شمع محفل گریه کمترکن
سرشک از دیده می بارید با من ابر بهمن هم
تماشای گل و سنبل فریبد کی نگاهم را؟
[...]
به کوی یار باشد مدعی را راه و مسکن هم
چه خوش بودی اگر بودی در آن کو مسکن من هم
مگو ای باغبان وصف گل و گلشن که بی آن گل
نه سیر گل هوس دارد دلم نه گشت گلشن هم
چنین کز درد هجران زار می گریم عجب نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.