گنجور

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۲ - آفتاب روشن

 

ساقی به جام ریز ز مینا شراب را

تعمیر کن به جام شراب این خراب را

شبها ز غصه خواب به چشمم نمی رود

ساقی بیار شیشهٔ داروی خواب را

می آفتاب روشن و خم مشرق وی است

[...]

۱۴ بیت
ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۳۳ - هزار انگشت

 

اگر زنی به دل زخمم ای نگار، انگشت

تو را، زخون دلم می شود نگار، انگشت

من از کمان نگاه تو خورده ام تیری

که جا نموده مرا بر جگر چهار، انگشت

بجز تو چشم، من از روزگار پوشیدم

[...]

۱۴ بیت
ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۴ - مصدر علم لدنی

 

چون خدا از نور خود نور پیمبر آفرید

پس ز نور پاک احمد نور حیدر آفرید

از پی اثبات یکتایی خود آن هر دو را

از ید قدرت، خدای حی و داور آفرید

شاهد واحد چو اندر شرع باشد ناپسند

[...]

۱۴ بیت
ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰ - سوز عطش

 

چون شه ملک حجاز آمد سوی ملک عراق

پر نوا و شور شد از رفتنش این نه رواق

رایت منصوریش افتاد و، شد مغلوب کفر

رفتش از کف اختیار و، طاقتش آمد به طاق

از جفا سنگین دلان بستن بروی راه آب

[...]

۱۴ بیت
ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۵۸ - سرخی افق

 

ز چیست شور و فغان در جهان بپاست هنوز؟

خروش و ولوله در عرش کبریاست هنوز

ز قتل سبط نبی قرن ها گذشته ولی

لوای ماتم جانسوز او به پاست هنوز

عزای سبط پیمبر کجا شود منسوخ

[...]

۱۴ بیت
ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۶۵ - صاحب عزا

 

به بزم ماتم سبط نبی باشد خدا حاضر

در آن ماتم سرا باشد جناب مصطفی حاضر

بساط زیر پای مردم از بال ملک باشد

در آن بزمی که باشد شافع روز جزا حاضر

بود دور از مروت، با درونی شاد بنشستن

[...]

۱۴ بیت
ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۸۶ - آهوان رمیده

 

فلک زجور تو خونم چکد زمردم دیده

ببین به دامن من خون که قطره قطره چکیده

ز ظلم های تو نسبت به اهل بیت رسالت

دلم زکف شده و، طاقتم به طاق رسیده

شهی که لحمک لحمی رسول کرد خطابش

[...]

۱۴ بیت
ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۹۱ - دانهٔ اشک

 

ای سر به سنان رفته، تن افتاده به میدان!

گویا خبرت نیست زما جمع اسیران

تو رفته به خوابی و نداری خبر ای شاه!

کز هجر تو ما را نرود خواب به چشمان

کشتند لب تشنه تو را بر لب دریا

[...]

۱۴ بیت
ترکی شیرازی
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود