گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲۹

 

چنان به صحنک ماهیچه آرزومندم

که سیریم نبود می پزند هر چندم

مسمنی به مزعفر به پخته کاری گفت

«بریدم از خود و خواهم که با تو پیوندم»

برنج زرد اگر مرهم دل است اما

[...]

۶ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۳۷

 

مرا چو یاد ز نان به شیر می آید

هوای طاس عسل در ضمیر می آید

بدوز بر تن بریان، بیار نان تنک

قبای چست که بس بی نظیر می آید

عبیر باز بر آتش نمی نهد عطار

[...]

۶ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴۷

 

چند گاهی است که دل می کشدم سوی برنج

لله الحمد که دیدم به جهان روی برنج

حبشی گشته دعاگوی مزعفر شب و روز

آن سیه چرده بلی هست چو هندوی برنج

می زند بر من سودازده روغن چشمک

[...]

۶ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۸

 

چو داری مال چون بریان فروشان

ز من بشنو بنوش و هم بنوشان

بیا از حله نان تنک باز

قبائی دوز و بریان را بپوشان

تراکم کاسه گر خواهی نخوانند

[...]

۶ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۷

 

تا به مطبخ همدمان بغرا مخمر می کنند

از شمیم قلیه عالم را معطر می کنند

مشکلی دارم بپرسید این زمان از مطبخی

تا چرا در قلیه رنگین چغندر می کنند

پرده ای باشد حجاب اندر میان دوستان

[...]

۶ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۰

 

دردم ز شوق گرده ز اندازه در گذشت

وز شوق کله آب من اکنون زسر گذشت

آمد شمیم کله بریان به نیمشب

جانبخش و مشکبوی، نسیم سحر گذشت

دعوت برای خاطر من بی قیاس ده

[...]

۶ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۱۷ - آمدن خادمه از بر معشوق

 

خادمه از خدمت آن دلنواز

گشت سوی عاشق بیچاره باز

خنده زنان با دل بس شادمان

آمد و بنشست به پیش جوان

گفت بیا غم مخور ای مستمند

[...]

۶ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲۴ - آمدن خادمه از بر معشوق

 

خادمه باز آمد و بر گفت حال

آنچه شنود از مه فرخ جمال

گفت جوان کار تو بس مشکل است

آه ازین غم که ترا بر دل است

نیست ترا قوت دیدار او

[...]

۶ بیت
صوفی محمد هروی