بعد بسم االله بخوان در فتح باب

ص وَالْقُرانِ ذِی الذِّکْر از کتاب

صاد اشارت باشد از صدق رسول

تا به صدق دل کند صید عقول

بر چنین قرآن ذی عزّت قسم

[...]

پس روان گشتند و گفتند از غلو

بر خدایانتان أنِ امشُواْ وَاصبِرُواْ

این است چیزی حادث و آراسته

بهر ما دهر این نوائب خواسته

یا بود مقصود از شَیء یُرَاد

[...]

زین سخن ها ای رسول حق نشان

غم چه داری صبر کن بر گفتشان

زآنچه میگویند در تخریب تو

هم به استهزاء و بر تکذیب تو

یاد کن داوود را کو از عباد

[...]

بر تو آیا قصۀ خصمان رسید

که شدند ایشان بر آن قصر مشید

آن زمانی که به بالا بر شدند

بر عبادتخانه اش خصمان چند

گشت بس داوود ز ایشان بیمناک

[...]

ما بگرداندیمت ای داوود هین

در امور حق خلیفه بر زمین

حکم بین مردمان پس کن به حق

نی هوی را باش تابع در نسق

زآن تو را گمراه سازد نفس دون

[...]

هم ببخشیدیم ما داوود را

خود سلیمان کثیر السود را

بنده ای بود آن سلیمان که رجوع

سوی ما می کرد بسیار از خضوع

عرضه شد بر وی چو هنگام عداد

[...]

خواست پس آمرزش از پروردگار

رَبِّ اغْفِرْ لِی بگفت از اضطرار

اضطرار اعنی که قطع چاره ها

که شود دل منقطع از ماسوی

ده مرا ملکی که آن خود نی سزد

[...]

عبد ما ایوب را آور به یاد

چون بخواند او رب خود را ز اعتماد

اینکه شیطان میرساند بی حساب

مر مرا رنج و تعب، نُصب و عذاب

من تو را اندر بلاها صابرم

[...]

از عبادم یاد کن یعنی خلیل

هم دگر اسحاق و یعقوب نبیل

صاحبان دستها و دیده ها

اندر اعمال و معارف هر کجا

یا خداوندا ن نعمت بر عباد

[...]

یاد ز اسماعیل کن هم ز اَلْیَسَع

باز ذوالکِفل اعظم اهل ورع

برگزیده جمله بودند این کسان

ذکر نیک از حق بودشان در جهان

متقین را هست بر گشتی نکو

[...]

گو جز این نبود که باشد بالیقین

من شما را منذری از رب دین

هم سزاوار پرستش نیست کس

جز خدای واحد القهار و بس

آفرینندة سماوات و زمین

[...]

گفت چون ربّت ملایک را چنین

کآفرینم آدمی را من ز طین

پس نمایم خلقتش را چون تمام

میدمم از روح خود در وی به نام

آورم با دست خویش آن را به جای

[...]

گفت حقش کای بلیس از سجده باز

کرد چه منعت که ناوردی نیاز

آنچه را که آفریدم محض خیر

خود به دست قدرتم بی ربط غیر

کردی استکبار، آیا سر شدی

[...]