جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
هر شبی کآن پسر از مهر به تمکین من است
سرو در بستر و خورشید به بالین من است
هر که دید اشک مرا خواست ببیند رخ او
ماه را بین که غرامتکش پروین من است
عشقبازی به خم طُرّهٔ سیمینذقنان
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
دلت آن به که به هم چشمی چشم تو نکوشد
یا به بیماریش از صحت خود چشم بپوشد
تو بعناب مداوا نتوانی که زخجلت
پیش عناب لبت شیره عناب بخوشد
خود چه دلسوخته بوسه زدت کز تف عشقش
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
ای ماه گلت را مگر از زهره سرشتند
یا بر لب تو طالع داوود نوشتند
آن قوم که با چون تو جواناند هم آغوش
خود پیر نگردند که از اهل بهشتند
عشّاق تو را موی سیه یافت سپیدی
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
دوش در خواب همی خنجر جانان دیدم
تشنه خوابیدم و سرچشمه حیوان دیدم
چو هلالیست به خورشید جمالت ابرو
که کمالش همه پیوسته به نقصان دیدم
راستی از ذَقَنت عاقبتم پشت خمید
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
تسکین خاطر آورد آن روی مهوشم
یاللعجب که جوش برد از دل آتشم
گر ابروی کمان تو سازد هزار صید
گوید که کم نگشته خدنگی ز ترکشم
قدّت به ناز دل برد و رخ به عشوه جان
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
ای ترک جفاپیشه لختی به وفا دم زن
بگشای ز ابرو چین بر طرّهٔ پر خم زن
چون خط سیه کارت بر چهر سپیدت رست
با زلف بگو زین پس رو حلقه ماتم زن
گر هر که ترا جویاست بر کشتن او کوشی
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
بر بوی آن دلارام طبعم گرفته خوئی
کز خیل ماهرویان من قانعم ببوئی
ای شانه از دو زلفش چنگ هوس رها کن
کاینجاست عمر عشاق بسته بتار موئی
زین سان که شکل قدّت در چشم من نشسته
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹
ای مهین والاگهر والی که ما از همتت
فارغ از اندیشه و آسوده از دریوزهایم
دقتی کردم چو یاقوتی مفرخ گوش دار
تا بدانی در چه فن زین گنبد پیروزهایم
در جهان از دو محمد دین ایزد شد قوی
[...]
