گنجور

 
جیحون یزدی

ای ترک جفاپیشه لختی به وفا دم زن

بگشای ز ابر و چین بر طرّهٔ پرخم زن

چون خط سیه کارت بر چهر سپیدت رست

با زلف بگو زین پس رو حلقه ماتم زن

گر هر که ترا جویاست بر کشتن او کوشی

یکباره ز خشم آتش بر خلق دو عالم زن

تا زلف چو شیطانت بر آن رخ خلد است

از گندم خال خویش راه دل آدم زن

از عشوه شکر خندی بر خاک شهیدان کن

وآنگاه دم از معجر چون عیسی مریم زن

یک سلسله عاقل را دیوانه اگر خواهی

زلفین مسلسل را شوخی کن و برهم زن

گویی غزل ار روزی بر سبکِ سنایی گو

ور پنجه زنی جیحون در پنجهٔ رستم زن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode