جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - وله
باز این چه فروغست زگل صحن چمن را
آموخته گوئی هنر کان یمن را
نی کان یمن نیست بدین رنگ و بدین بوی
ما ناز بهشت آمده سرمایه چمن را
گر شاخ شجر باج نخواهد زمجره
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - وله
رخشد از چهره همی جلوه شمس و قمرت
مگر از مهر بود ما در و از مه پدرت
پدر و مادرت از ماه و زمهر است مگر
که برخساره بود جلوه شمس و قمرت
تو بدین طره و رخسار بهر جا گذری
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - وله
ای که ز چشم و لبت نوبت بوس و کنار
گردد هشیار مست، مست شود هوشیار
زلف تو بر روی خط ماری تازان به مور
خط تو در زیر زلف موری تازان به مار
جز از لب و چهرهات هرگز نشیندهام
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - وله
ای چهره و لعل تو یکی نور و یکی نار
از نور توام آذر و از نار تو آزار
رخسار تو نوریست که هی نار دهد بر
لبهای تو ناریست که هی نور دهد بار
ای خط تو چون مور ولی مور دلآشوب
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در تهنیت عید قربان
عید اضحی شد و از دولت این جشن جلیل
حا ج را کوی خلیل است و مرا روی خلیل
کوی جائیست زگل جنانیست زدل
آن پر از خان خلیل آن دگر از جان جلیل
گرد زمزم زده صف حاج و خلیلی است مرا
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در ستایش ذات کبریائی صفات حضرت رضا علیه آلاف التحیه و الثنا ء
بودم زسرو قدان صنمی سمین و سالم
ارمش بروی بنده حرمش بکوی خادم
نه دهد ره وسایل نه ستد زکس رسایل
رخکش چو رای عادل خطکش چو روی ظالم
همه گر پی مفاخر نرود زکبر وافر
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - وله
رسم نوروز شد امسال مگر دیگرگون
کز زمین جای سمن مهر و مه آید بیرون
من فزون دیدم نوروز ولیکن امسال
زآنچه من دیدم در بوی و به رنگ است فزون
سرو پنداری خورده است ز یک پستان شیر
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - وله
به یکی چشم زدن چشم توام برد ز راه
چشم بد دور ز چشمان تو ماشاالله
چشم تو راهزن است و ذقنت چاهفکن
آری افتد به چه آن کس که برون رفت ز راه
لیک اگر زلف تو شد دزد زهی بردن دزد
[...]