گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در منقبت اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب سلام الله علیه

 

گفتم بعقل دوش که ای آیت هدی

گشت اول از مشیّتِ که ، کفر و دین بنا ؟

کی نور دین و ظلمت کفر انتشار داشت

گر حکمت حکیم نمیکردی اقتضا

از قدرت که بر سر بازار اختلاف

[...]

۳۶ بیت
جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - وله

 

چو شاه زنگ راند ابلق ز مکمن

زِ ری آمد بت رومی رخ من

ز بیخوابی نگاهش ناتوان دزد

ز بی آبی رخش پژمرده گلشن

همش چشم رُنود ری به دنبال

[...]

۳۶ بیت
جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - وله

 

ببال ای مرکز کرمان بنال ای خطه تهران

که وارد شد به جسمت روح و بیرون شد ز جسمت جان

قم ای کرمان وزن برمه لوای اسپهانی ره

که باز اندر تو زد خرگه طراز خطه طهران

چمن آموده ازگل کن درختان پر زبلبل کن

[...]

۳۶ بیت
جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - وله

 

ای لعل روان بخش تو از آب بقابه

آن آب بقا نیز بکام دل ما به

زلفین تو چون پر غرابست ولیکن

این پر غرابیست که از فر همابه

ازخوی توام بیم و بروی توام امید

[...]

۳۶ بیت
جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - در جشن عید غدیر و منقبت مولای متقیان امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع)

 

چون پرشراب راز شد خم غدیر حیدری

من کنت مولی ساز شد از بربط پیغمبری

پرشد زمین زاسرار حق برشد ز چرخ انوار حق

هر باطلی درکار حق پا برگرفت از همسری

ترک من ای فرخنده خو شیرین زبان چرب گو

[...]

۳۶ بیت
جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - وله

 

ای لب جان‌پرورت بهین ولیعهد نوش

حالت چشمان تو راهزن می‌فروش

مظفری حلقه‌ات حسن فکنده به گوش

تبریز آمد پدید نبیذ پنهان بنوش

که این بلد را خدیو مظفرالدین شه است

[...]

۳۶ بیت
جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۵ - وله

 

از بیم آصف ای تتری ترک نوشخند

چندی دراصفهان نفکندی بکس کمند

نز زنده رود کشته بدت تا بهیرمند

نه ازهری زدی علم جور تا هرند

حالی به ری شد آصف و قم ای شه خجند

[...]

۳۶ بیت
جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱ - در عزیمت خامس آل عبا (ع)

 

شاه لاهوت گذر خسرو ناسوت گذار

گشت چون بیکس و شد بر زبر اسب سوار

دخت و اخت وزن و فرزند و کنیزان نزار

ازحرم زد بدو چارش صف هشتاد و چهار

همه بر دوره او اشک فشان جمع شدند

[...]

۳۶ بیت
جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۲ - ورود سر مبارک آنحضرت بر دیر راهب

 

در ره شام یکی روز بهنگام غروب

ره بدیری شد شان آل علی زاهل ذنوب

راهبی بود درآن دیر مبرا زعیوب

بلکه از پاک دلی آگه از اسرارغیوب

های و هوی سپهش رهبر بربام آمد

[...]

۳۶ بیت
جیحون یزدی