جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - وله
خوش به تو نقاش طرحی دلستان افکنده است
گرچه نقش آن کمر را از میان افکنده است
جان اگر نبود مصور پس مصور از کجا
اندر آیینهٔ رخت تصویر جان افکنده است
صبحآسا جلوهٔ تو ای مهر زمین
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - وله
خور به سرما گفت امروز کنم درک حمل
گفت رو درک حمل کن نکنم ترک عمل
گفت هرساله به نوروز زدم خیمه به گل
گفت در خیمه نه اکنون عوض گل منقل
گفت رو گرم ببر لشکر سرما کامروز
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - وله
در قرن شاه راستان صاحبقران راستین
مه بوسه کردش آستان خور جلوه کردش زآستین
از سیر مهر آسمان گشتش قرین سال قران
شاهیکه هست از پاک جان هم بیقران هم بیقرین
از بس بهر عشرتکده بستند رقاصان رده
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - مطلع ثانی
کیستم من آنکه بوسد آسمان غبرای من
به ز امروز است از الطاف حق فردای من
گیرد اسیاف ملوک اندر غلاف از بیم زنگ
از غلاف آید برون چون صارم برای من
رای من سازد شب دیجور را روشن چو روز
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - وله
سکه صاحبقرانی زد چو شاه راستان
آمد از ذرات او را ارمغان بر آستان
هر چه مخزن داشت کرد ایثار ایوانش زمین
هر چه انجم داشت کرد ایفا بزمش آسمان
ای بسا در کز هوای خدمتش پرورد بحر
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - وله
ساخته کاخی سپهسالار بهر جشن شاه
پایه اش بر پشت ماهی سایه اش بر روی ماه
هر رواقش را هزاران نه رواق اندرکنف
هر ستونش را هزاران بیستون اندر پناه
چشم بیضا را ز روی اتصال او سپید
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۳ - رثاء برخامس آل عبا علیه التحیه والثناء
بجای پست از آن بدخیام اطهر او
که ننگرند عیالش بریدن سر او
زجای پست چه حاصل که چون بخاک افتاد
بلند شد ز بر نی سر مطهر او
چو بود حنجر او بوسه گاه ختم رسل
[...]