گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳

 

به ناله تا نفسم آه صبحگاه گرفت

زمین به ناله درآمد زمانه آه گرفت

فتوح مملکت دل که صد سپاه نکرد

هجوم نرگس مستت به یک نگاه گرفت

از آن زمان که خطت گرد بدر هاله کشید

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶

 

گرنه در شکوه بود ز آن دولب شکرخند

کاغذین جامه به خود از چه برآراسته قند

آن نه سرو است که سر می کشد از غایت ناز

در چمن ها شده آوازه قد تو بلند

هست فرقی که میان تو و خورشید این است

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹

 

به تعب می کشدم چرخ چه شد غمزه یار

که به یک چشم زدن بگذردم کار از کار

بیش و کم عشق کشنده است چه دجله چه محیط

آب یک نی چو همی بگذرد از سر چه هزار

نو به نو تختگه خسرو دوری است دلم

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۵

 

شده وقت سفر از منزل جانان نزدیک

چه گشاید دگر از وصل به هجران نزدیک

دو سه روزی مده ای خاک به بادم که شده است

نی سواری دو سه را نوبت جولان نزدیک

بر ره انداخته چشمی که ندارد یعقوب

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۹

 

آب شد دیده ز بس گریه دگر چون گریم

خون کن ای عشق دلم تا پس از این خون گریم

تا تو ای خسرو خوبان همه شیرین خندی

من چو فرهاد به تلخی همه گلگون گریم

تو گلستانی و من ابر بهاران نه عجب

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸۱

 

شد نگون رایت عباس علم دار حسین

بی علم دار و علم تا چه شود کار حسین

هستی یک دمه در ماتم یک دشت شهید

وای هنگام کم و انده بسیار حسین

ماتم فاطمه داغ حسن و سوک علی است

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل

به خداوندیشان خط غلامی دادم

خاک تن باد روان آب بقا آتش جان

بی تکلف به فدای ره ایشان بادم

آشکارا و نهان گاه به زرگاه به زور

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱ - به فتحعلی ملقب به ملاباشی خواهرزاده خود نگاشته

 

پیش یوسف دعوی خوبی مکن

جز نیاز و آه یعقوبی مکن

ناز را روئی بباید همچو ورد

چون نداری گرد بد خوئی مگرد

سرد باشد چشم نابینا و باز

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۲ - این نامه را از قول آقاخان محلاتی به برادرش میرزا ابوالحسن خان نوشته است (مثنوی خلاصه الافتضاح منظوم همین نوشته است)

 

موی بر وی نرسته جز که نمد

پوست بروی نماند، جزکه جناغ

گشته از حرق های گوناگون

پشت ریشش چو کله صباغ

گر به دارالجلود بر گذرد

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

بنامیزد جز آن کلک سخن ساخت

زیک نی تنگ ها شکر که پرداخت

به پیکر کارنامه زندگانی

به گوهر بارنامه آسمانی

لب عیسی روان پرورده او

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

جز دل رادش که دید یا که تواند

سیم به دریا و زرفشاند به کشتی

یار اگر از دوست دست شسته زدستان

کاسته از کاستی و خامی و زشتی

وای اگر از یار دل نواز نواسنج

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۳۹

 

به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل

به خداوندیشان خط غلامی دادم

خاک تن، باد روان، آب بقا آتش جان

بی تکلف به فدای ره ایشان بادم

پس از آن چند نفرگاه به زرگاه به زور

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۱

 

به نگاهی چه جوان از ره و چو پیر ببردی

دل پیران و جوانان به دو نخجیر ببردی

تویی آن نسخه جامع که دل صوفی و زاهد

به محبت بر بودی و به تزویر ببردی

من ز جور تو برم داد به دیوان عدالت

[...]

۴ بیت
یغمای جندقی