مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲
کجائی ای رخ تو نوبهار باغ جمال
کجائی ای قد تو سرو بوستان وصال
کجائی ای گل خندان من دراین سرفصل
که باز بر گل خندان وزید باد شمال
ببین که سرو سهی از نسیم شد رقاص
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
گر تو پنداری که عشقم هر دم افزون نیست هست
یا دلم در دوری روی تو پرخون نیست هست
ور تو را شبهت بود کاندر فراقت بر دلم
هر شب از خیل عنا و غم شبیخون نیست هست
ور تو صورت بستهای کز عکس دندان و لبت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
گر یاد رنگ رویت در بوستان برآید
بس نعره های بلبل کز گلستان برآید
تا جلوه تو بیند طاووس وار هر صبح
باز سپید مشرق از آشیان برآید
رویت به طنز هر شب چون بر قمر بخندد
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
شکری نیئی شکر کو چو تو خوش دهان ندارد
قمری نئی قمر کو شکرین زبان ندارد
به خوشی و دلستانی به دو هفته ماه مانی
نه که ماه آسمانی لب درفشان ندارد
به کشی و سر فرازی به مثال سرونازی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
دلم خون گشت و دلداری ندارم
غمم خون خورد و غمخواری ندارم
گرانبارم ز خود وز خلق کس نیست
کزو بر جان و دل باری ندارم
گلی نشکفت در گلزار گیتی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶
دلم دیوانه گشت از تاب زنجیر
تنم بگداخت زین زندان دلگیر
نه شب مه بینم و نه روز خورشید
نه بر من می وزد بادی به شبگیر
زبونم کرد ایام تبه کار
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴
ای به همت بر آفتابت دست
وی به رفعت از آسمانت فراغ
پیش رای تو نور مهر بود
چون بر مهرگاه چاشت چراغ
خاک پایت ز راه نکهت خلق
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶
گر ناله ای ازین دل پر غم برآورم
شور از چهار گوشه عالم برآورم
آهی اگر زنم به سحر چون صدا ز کوه
غوغا ز هفت گنبد اعظم برآورم
هر شب به صدمه نفس سرد و آه گرم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۸
حصاری چیست سنگین و مدور
شبه رنگ و کمرش الماس پیکر
کمرزاده ازو در گوهر و اصل
ولیکن بوده بر مادر ستمگر
به بالای حصار ابری دخان رنگ
[...]