گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۱

 

سرنوشت جبهه می‌دانیم نقش پات را

قسمت تقدیر می‌خوانیم ما غم‌هات را

باعث شور قیامت قامت رعنات را

رونق بازار شکر خنده لب‌هات را

نایب عیسی مریم لعل روح‌افزات را!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۲

 

عاقبت ابروی تو تاراج ایمان کرد و رفت

چشم مخمورت ز مستی غارت جان کرد و رفت

کعبه دل را رخت بگداخت ویران کرد و رفت

شربت لعلت خلل در شکرستان کرد و رفت

عکس رخسار تو صد آیینه حیران کرد و رفت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۳

 

تا به باغ حسن نخل قامتت شد جلوه‌گر

شاخ طوبی گشت از بار خجالت پرثمر

ز آتش غم سوخت قمری را سراپا بال و پر

سرو و شمشاد و صنوبر پیش پات انداخت سر

چشم نرگس شد به سوی باده حیرت اثر

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۴

 

حلقه زنار شد تا زلف عنبرسای تو

خون مردم ریخت یکسر نرگس شهلای تو

سرو و طوبی شد خجل از آن قد بالای تو

ای که یوسف را به بازار آورد سودای تو

معجز عیسی نماید لعل جان‌افزای تو!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۵ - بر غزل کمال خجندی

 

چند تیغ ظلم را از کشتنم خونین کنی

دم برای قتلم آیی و دمی تمکین کنی

از چه مرغ دل به دام طره مشکین کنی

تا کی ای دلبر دلم بی‌موجبی غمگین کنی

گریه‌های تلخ من بینی و لب شیرین کنی؟!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۶ - بر غزل بیدل

 

چین ابرو خون چکاند مد احسان تو را

آب حیوان جان فشاند لعل مرجان تو را

خضر بر کوثر نشاند خط ریحان تو را

شرم حسن آیینه داند روی تابان تو را

چشم عصمت سرمه خواند گرد دامان تو را

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۷ - بر غزل ناظم

 

قماش ناله را با ناقه تمکین درا کردم

فغان را سایبان محمل راه صدا کردم

به آهنگ جرس فریاد «عشاق» از نوا کردم

خموشی را ز بن دادم ادب را بی‌ابا کردم

به جانان هرچه باداباد عرض مدعا کردم!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۸ - بر غزل شمس الدین شاهین

 

جعد طره‌اش دیدم خاطرم پریشان شد

یاد عارضش کردم کلبه‌ام گلستان شد

درس محنتش خواندم مشکلاتم آسان شد

محو جلوه‌اش گشتم تا رخش نمایان شد

رفتم آنقدر از خود کآیینه به سامان شد!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۹ - بر غزل گلشنی بخارایی

 

به ایمان آورد کفر سر زلف تو ایمان را

تسلسل‌ها به دور ماه رویت اهل دوران را

به قیمت بشکند مرجان گفتار تو مرجان را

به آتش افکند لعل لبت لعل بدخشان را

قد سرو تو بنشاند ز پا سرو گلستان را

[...]

طغرل احراری