گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » نیستی نیست عین هستی است

 

نیستی نیست عین هستی است

بس بلندیها نهان در پستی است

جیش عقل و خیل خود بینی شکست

وقت عیش و بیخودی و مستی است

عقده های زلف بگسستی زهم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » گوشه ای از بهر آسایش بجز میخانه نیست

 

گوشه ای از بهر آسایش بجز میخانه نیست

چاره ی رنج دو عالم غیر یک پیمانه نیست

آنکه می بیند به بند عشق و پندم میدهد

گرچه من دیوانه‌ام، پیداست کو فرزانه نیست

آشنا دیدش نشاط از بسکه با بیگانگان

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » هزار خم بچشیدند و سرنگون کردند

 

هزار خم بچشیدند و سرنگون کردند

که صاف عقل گزیدند و در جنون کردند

گمان شهد ز خوان فلک مدار نشاط

که کاسه کاسه چشیدند و سرنگون کردند

ببین بدرگه شه کز درش بنات نبات

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » شمیران

 

وقت من خوش که اگر کوه و اگر صحرا بود

بی وجودت نتوانم که دمی تنها بود

خاک ری خاصه شمیران که در آن موکب شاه

نزهت افزای بهشتی ست که در دنیا بود

آسمان گو دگر اینسان بتمتع مخرام

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » دیوانه‌ای کمتر

 

جهان را سیل اشکم گر کند ویرانه‌ای کمتر

اگر من هم نباشم در جهان دیوانه‌ای کمتر

ز بس پیمانه پیمودی شکستی جمله پیمان‌ها

نداری تاب ای پیمان‌شکن، پیمانه‌ای کمتر

غم دل با تو گر ناگفته ماند، افسانه‌ای کمتر

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » دل به دام زلف مشکین است باز

 

دل به دام زلف مشکین است باز

بستهٔ آن موی پرچین است باز

حلقه‌های زلف در روی نگار

زان دل رنجور غمگین است باز

می‌رود یار و به همراهش رقیب

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » بار غم بر دل و دل بر سر زلفش ترسم

 

بار غم بر دل و دل بر سر زلفش ترسم

که گرانی کند و بگسلد این رشته زهم

ای نسیم سحر آهسته بر آن زلف گذر

که زگستاخی تو سلسله ها خورد بهم

گر توانی رخش ای شام بپوشان در زلف

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » دست خدا

 

من عاشق و رند و می پرستم

من بلهوسی هوا پرستم

این عربده ز ابلهی و خامی ست

ای شیخ گمان مبر که مستم

ای دیده چرا نمی گذاری

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » این همان دشت و من خسته همان نخجیرم

 

این همان دشت و من خسته همان نخجیرم

که فکندی و گذشتی چو زدی با تیرم

بی‌تو ای دوست به من جای ملامت نبود

که فزونست ز اندازه همی تقصیرم

پای تدبیر من از کعبه و از دیر برید

[...]

نشاط اصفهانی