گنجور

 
نشاط اصفهانی

بار غم بر دل و دل بر سر زلفش ترسم

که گرانی کند و بگسلد این رشته زهم

ای نسیم سحر آهسته بر آن زلف گذر

که زگستاخی تو سلسله ها خورد بهم

گر توانی رخش ای شام بپوشان در زلف

ورنه با طلعت او شب نشود در عالم

باز وسواس خرد راه بدل جست ای عشق

قدمی جانب ما غمزدگان نه ز کرم

تو نشینی و نشان باز نماند زانده

تو خرامی و اثر باز نماند از غم

دست بگشای و ببین دل پی دل بر سروت

پای بگذار و ببین جان پی جان زیر قدم

تو و آن ناز که بر جور فزایی ز نیاز

من و آن عجز که بر مهر فزایم ز ستم

ای که یک لحظه غمینت نتوانم دیدن

از چه یا رب نپسندی تو مرا جز باغم

با خیال تو بهر لحظه خیالیست مرا

او همی لیس و لا گوید و من کان نعم

چه غم انگیز نشاطی تو برون روز ز بساط

تا رسد گنجی بی رنج و نشاطی بی غم

 
 
 
فرخی سیستانی

روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم

آبها جاری و می روشن و دلها بی غم

باغ پنداری لشکر گه میرست که نیست

ناخنی خالی از مطرد و منجوق و علم

خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

قطعۀ مدح مرا چون دل و چون دیدۀ خویش

از پی فخر بدارند بزرگان عجم

پس من آری بتن خویش فرستم بر تو

مدح گویم که مگر مزد فرستی بکرم

تو بدینار کسان آب مرا تیره کنی

[...]

منوچهری

چون بزاد آن بچگان را، سر او گشت به خم

وندر آویخت به روده، بچگان را، به شکم

بچگان زاد مدور تنه، بی‌قد و قدم

صد و سی بچهٔ اندر زده دو دست به هم

قطران تبریزی

تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم

آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم

از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید

چو پراکنده بمینا در دینار و درم

لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار

[...]

امیر معزی

موسم عید و لب دجله و بغداد خُرَم

بوی ریحان و فروغ قدح و لاله به هم

همه جمع اند و به یک جای مهیا ‌شده‌اند

از پی عشرت شاه عرب و شاه عجم

رکن اسلام ملک شاه جهانگیر شهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه