گنجور

 
نشاط اصفهانی

من عاشق و رند و می پرستم

من بلهوسی هوا پرستم

این عربده ز ابلهی و خامی ست

ای شیخ گمان مبر که مستم

ای دیده چرا نمی گذاری

یک لحظه عنان دل بدستم

ای دل تو چرا نمی شکیبی

رسوا تر از این مکن که هستم

از نفخه ی زلف مشکفامت

دل دادم و توبه را شکستم

جز مهر تو نیست در ضمیرم

از قید جهان و دهر رستم

از پای فتاده ام در این دشت

ای دست خدا بگیر دستم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode