گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

یاد دارم که چو آدم شرف خلقت یافت

شد مشرف بقبول و لقد کرمنا

گشت مسجود ملائک ز کمال عزت

کرد در روضه جنت بفراغت مأوا

بی تعب بود میسر همه مقصودش

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

حضرت مصطفی بسعی تمام

خانه شرع را نهاد بنا

در کمال ثبات و استحکام

تا قیامت بری ز بیم فنا

حفظ آن فرض بر وضیع و شریف

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

ای سخن پرور ز نظم خویشتن غافل مشو

نیست فرزندی درین عالم ازین بهتر ترا

گر بود در وی فسادی قابل اصلاح هست

سر نمی پیچد ز حکمت هست فرمان بر ترا

نیست آن خودکام فرزندی که هر ساعت دهد

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

حمد بیحد احدی را که کمال کرمش

داد سرمایه توفیق خرد انسان را

داد سر رشته اقبال بدست خردش

کرد تعلیم باو قاعده ایمان را

تا بهنگام عمل فرق بد و نیک کند

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

ای ظریفان روم شکر کنید

که فلک داده است کام شما

با شما نیست نسبتی ما را

هست برتر ز ما مقام شما

ما غلامان ماه رویانیم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

من از اقلیم عرب حیرتی از ملک عجم

هر دو کردیم به اظهار سخن کام طلب

یافتیم از دو کرم پیشه مراد دل خویش

او زر از شاه عجم من نظر از شاه عرب

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

ای که رای روشنت آیینه گیتی نماست

هیچ سری نیست کز رای تو باشد در حجاب

در نقاب عنبرین هر دم عروس خامه ات

شاهد صد راز را از چهره می گیرد نقاب

ملک دانش راست از طرز مثالت انتظام

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۸

 

ای دل ملال گوشه عزلت هزار بار

بهتر ز همنشینی هر یار و آشناست

هر یار و آشنا که شود همدم کسی

یا از جماعت فقرا یا ز اغنیاست

گر منعم است و صاحب نعمت هر آینه

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

ای غره بر لطافت حسن و جمال خود

آیا چرا جنون تو بر عقل غالب است

شان تو مستعد کمالات معنوی

ذات تو مستحق علو مراتب است

در قید حسن صورت فانی چه فایده

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

گفت احمد حیدر است از من چو هارون از کلیم

این بیان شرک امر و کمال عزت است

ای که می گویی علی را در نبوت نیست دخل

مشرک امر نبوت نیست حفظ ملت است

شهرتی دارد که چون می رفت از دنیا رسول

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۱

 

بر امید راحت دنیا مکش بسیار رنج

زانکه این مقصد برون از کارگاه خلقت است

بر نبی شد عرض هر معنی که صورت بسته

معنی راحت همانا معنی بی صورت است

این مقرر شد که هرگز نیست راحت در جهان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۲

 

پرسیدم از بتی که ترا در جهان چرا

شام و سحر تعرض عشاق عادت است

گفتا که هست رغبت عشق بتان خطا

آزار اهل عشق بتان را عبادت است

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۳

 

آفرین بر منعمی کز بهر اظهار ثنا

فیض توفیق سخن ما را میسر کرده است

ملکهای بی حد اصناف نظم و نثر را

جمله بر تیغ زبان ما مسخر کرده است

نیست از تکرار الفاظ سخن ما را ملال

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۴

 

ای که داری خرد بدان که ترا

با دو کس اختلاط دشوارست

اول آن کس که نیست طالب تو

از تو و دیدن تو بیزارست

دوم آن کس که دیدن او نیست

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۵

 

اگر بمن نبود پادشاه را لطفی

نمی کنم گله کان هم نشان شفقت اوست

ز ضعف قالب من واقع است می داند

که بار فاقه سبک تر ز بار منت اوست

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۶

 

ای که از جهل مقید شده بر صورت

این صفت در روش اهل خرد بی معنیست

هر که شد واله صورت بهوای دل خود

هیچ گه ملتفت معرفت معنی نیست

هست طفلی که بتعلیم معلم ز کتاب

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

گفتم ای چرخ تو بر سینه من سوخته

این همه داغ که حصر و حد و پایانش نیست

گفت بر سینه ترا گر ز منست این همه داغ

این همه داغ که بر سینه من هست ز کیست

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۸

 

مردم این دیار را با من

اثر شفقت و عنایت نیست

یا درین قوم نیست معرفتی

یا مرا هیچ قابلیت نیست

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۹

 

اول عمرم که هنگام سرور و ذوق بود

عاری از علم و عمل در جهل و نادانی گذشت

از طفولیت چو بگذشتم اسیر غم شدم

بعضی آن هم در خیال عالم فانی گذشت

آخر عمرم که ایام صلاح است و ورع

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۰

 

دام دردست و بلا دایره قید جهان

عارف آنست کزین دایره بیرون باشد

همه عمر براحت گذراند اوقات

فارغ از دغدغه گردش گردون باشد

نه در آن فکر که آیا چه کنم چون سازم

[...]

فضولی
 
 
۱
۲
۳