اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
بازار تو را کرانهای نیست
آزار تو را بهانهای نیست
آمد ز دهن دلم ز آتش
بیقصه تو زبانهای نیست
تا بوده هزار بار بالین
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
باز مرا عشق کهن تازه شد
باز ز من شهر پر آوازه شد
دل ز برم رخت سفر بار کرد
جان ز پی اش تا در دروازه شد
رنج دل سوخته از حد گذشت
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
دل بر امید وصل تو جان را همی زند
مردانه وار سود و زیان را همی زند
با هجر تو حریف سه یک نقش خوش
وان پاکباز هر دو جهان را همی زند
مائیم و نیم جانی در پای صد بلا
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
امید وصل غم روز هجر چون شب شمع
ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد
امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان
که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد
بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
از رهی روی بگردان و برو
دامن مهر بر افشان و برو
مکن آن عشق، ز سر تازه بپای
مبر آن عهد به پایان و برو
که تو را گفت که سرگردان باد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
من تنگدل و تو تنگ خوئی
من خوب سخن، تو خوبروئی
با من بکن آن که لطف یزدان
با روی تو کرد، از نکوئی
برتنگ دلی من به بخشای
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶
ای شمع آسمانی پروانه جمالت
هر دیده ئی و مهری از خاتم مثالت
جمشید کیست، مرغی در آشیان ملکت
خورشید چیست، ماهی برخیمه کمالت
هر شب برسم تحفه، از مجلس کواکب
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳
ای خسروی که بر درذهن توروح قدس
خود را بخیلتاشی تعریف میدهد
خادم نه ناقدی است که در رشته سخن
یکسان چو آسمان سره و زیف میدهد
باوی بصرف تهنیت امروز نقدهاست
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۹
صلحی رود میان تموز و خزان چنانک
تا حشر دور چرخ نگرداندش تباه
در جمله خسروی است قزل ارسلان که عقل
از وی بدیگری نبرد راه اشتباه
کارت کزین دو فرقد و یک آفتاب باد
[...]