گنجور

 
اثیر اخسیکتی

از رهی روی بگردان و برو

دامن مهر بر افشان و برو

مکن آن عشق، ز سر تازه بپای

مبر آن عهد به پایان و برو

که تو را گفت که سرگردان باد

کزفلان روی بگردان و برو

سر بزن خسته دلان را مگذار

هم چنین بی سروسامان و برو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode