گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹

 

مرا چو دل به جوانی ز غم جدا نبود

ز عیش لاف زدن در جهان روا نبود

نوای عیش ز یاران همنفس باشد

چو همنفس نبود عیش را نوا نبود

ز هر ذخیره که اندر جهان کسی سازد

[...]

۱۶ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۲۹

 

نیست روزی که نیستم دلتنگ

از چه از آسمان آینه رنگ؟

رخت محنت نهم به منزل عیش

زانکه شد بارگیر شادی لنگ

دل من کز صفا چو آینه بود

[...]

۱۶ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳۱

 

هیچ وفایی ز روزگار ندیدم

هیچ میی خالی از خمار ندیدم

چیده ام از باغ روزگار بسی گل

لیک بجز در میانه خار ندیدم

جُرعه راحت که خورد تا پس از آن من؟

[...]

۱۶ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

زهی شکسته رواق سپهر نیلی را

صدای صیت بلندت که در جهان عام است

بگویم و بزه این سخن به گردن من

که خاص حلقه بگوش در تو ایام است

به چشم تو که مرا در ثنای تو دستی است

[...]

۱۶ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

سپهر قدرا در قبضه کفایت تست

نظام هر چه برون از سراچه قدم است

چو چاه خصم تو سر در نشیب از آن دارد

که او به دامن تر همچو آب متهم است

نظیر تو خرد اندر وجود جست و نیافت

[...]

۱۶ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵

 

ای جهان کرم سلام علیک

کز سلامت سلامت افزاید

وهم مساح پیشه تا ابد

طول و عرض دلت نپیماید

دفتر مردمی و مردی را

[...]

۱۶ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۹

 

به جان آفرینی که نزد جلالش

ثناهای بی حد و احصا فرستم

شب تیره چون صبح صادق بر او

نفس های خاموش گویا فرستم

که من بنده چون دیده دلتنگ باشم

[...]

۱۶ بیت
مجیرالدین بیلقانی