اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
شد ذوق خاکساری اول هوس مرا
بیرون کشید جذبه دام از قفس مرا
ساقی ز ابر شیشه خرابم بهار کو
تا جام می شود ثمر پیشرس مرا
پرواز می کنم که گرفتار گشته ام
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
گر صدق کلامت ندهد بال یقین را
پرواز تجرد که دهد روح امین را
از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت
چون موم که بر شعله زند نقش نگین را
غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸
جلوه ای از چشم دل مستور نیست
لن ترانی پرده دار طور نیست
پاکبازی را نشان دیگر است
هر که سربازی کند منصور نیست
تا تو می آیی قیامت رفته است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲
قرب شاهان بی صدف کی گوهر شهوار یافت
از ریاضتهای زندان دولت بیدار یافت
دل چو طفلان از شعف با توبه بازی می کند
غنچه رنگینی از گلزار استغفار یافت
گرد عالم گشت مجنون جای آسایش ندید
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱
ای چار رکن عالم خشتی ز بارگاهت
خورشید سرفرازی در سایه کلاهت
هر صبح عید دولت افلاک بهر پابوس
رویند چون غلامان گرد حریم جاهت
گیرد هلال عیدی از نعل برق سیرت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲
جذبه شوق که می ریخت به پیمانه صبح
مست خورشید برون تاخته از خانه صبح
شبم از یاد تو جوش گل و آیین پری
می برد خواب پریشانم از افسانه صبح
چون سیه مست تهی شیشه به انداز صبوح
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷
قطره چون موج اضطراب افتد
بر سرش خانه حباب افتد
هست ویرانه تر دماغ از سیل
همچو آن گل که در شراب افتد
هوس آلوده صید دام هواست
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳
عبث فضولی عقلم وکیل می گردد
عزیز مصر جنون کی ذلیل می گردد
خلاف طبع کنند اهل دید آیینه وار
کریم از پی مرد بخیل می گردد
هوای شوق تو لب تشنگی گداخته است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴
غبار عاشق اکسیر وفا در آستین دارد
به بادش گر دهی باغ صفا در آستین دارد
سمندر می کند آیینه را پرواز می بخشد
کف خاکستر دل فیضها در آستین دارد
به استقبال قاتل زخم جرأت را نمک ریزد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۵
دست اگر داری به غیر از دامن صحرا مگیر
پرنیان خار تا باشد به مسند جا مگیر
گرد خاطرها مگرد و راه بر گلها مگیر
در دل یاریم از این خوشتر سراغ ما مگیر
ناتوانی قوتی دارد که خارا موم اوست
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۸
خوابم شده تا سرمه بیداری توفیق
صبح از شب من می طلبد یاری توفیق
محراب نیازی شده هر موج سرشکم
تا قبله دل گشته مددکاری توفیق
در سایه مژگان تو بر بال کند ناز
[...]