قرب شاهان بی صدف کی گوهر شهوار یافت
از ریاضتهای زندان دولت بیدار یافت
دل چو طفلان از شعف با توبه بازی می کند
غنچه رنگینی از گلزار استغفار یافت
گرد عالم گشت مجنون جای آسایش ندید
سایه خاری در این صحرای ناهموار یافت
کرد از پرواز ابر تندرو خود را سبک
بحر از تمکین لنگر عزت سرشار یافت
شعله هوشانند استعداد رنگین می خرند
بی سواد دل به درگاه جنون کی بار یافت؟
نیست بی اجر اضطراب غوص و زندان صدف
تا گهر را آب شد دل دیده بیدار یافت
دیده یعقوب را بر روی یوسف بازدید
روزگار از همت عاشق نظر بسیار یافت
زلف او غافل عنانگیر دل دیوانه شد
خواست زنجیری شبی پیدا کند زنار یافت
در ره آوارگی دیوانه نقصانی نکرد
سرزمین دلکشی از سایه هر خار یافت
می رود در سایه اقبال خیز گردباد
هر که در صحرا دل از شوق سبکرفتار یافت
از غبار خاطر عاشق زمین اندوخت گنج
آسمان از اشک سرشار که این مقدار یافت
نیست بی رخصت غبار ما چمن پیرا اسیر
جنبش مژگانی از خار سر دیوار یافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.