گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - برای سنگ مزار سروده است

 

ای همنفس که میگذری بر مزار من

زنهار یاد کن ز من و روزگار من

نشکفته بود یک گلم از صد هزار گل

ناگه بریخت باد اجل نوبهار من

من غمگسار خلق جهان بوده ام مدام

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - مناجات و توسل بمحد و آل محمد (ص)

 

الهی بسر دفتر حکمت الله

بنی آدم ایینه قدرت الله

الهی بشمع جمال محمد

که بر غیر زد آتش غیرت الله

الهی بنور علی آنکه افراخت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در منقبت حضرت امیرالمومنین

 

تو شیر خدایی به یقین یا اسدالله

سر بیشه تو عرش برین یا اسدالله

شیران جهان صید تو اند از ره معنی

شیر فلکت صید کمین یا اسدالله

در عرش نگین داد رسولت شب معراج

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - مدح شاه اسماعیل

 

آن شهنشاهی که ملک دین مسخر ساخته

آفتاب روی او عالم منور ساخته

دست قدرت صیقل روی زمین آراسته

تبع سلطان شاه اسماعیل حیدر ساخته

ملک هر دو عالم از لطف و کرامت لطف اوست (کذا)

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - ایضا در مدح شاه اسماعیل گوید

 

ز دود ظلمت ظلم از حضور حضرت شاه

گرفت روی زمین آفتاب دولت شاه

کشیده سفره شاه است هر کجا بینی

پر است مشرق و مغرب ز خوان نعمت شاه

چو کاه چون نبرد باد لشکر اعدا

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - ایضا در مدح شاه اسماعیل

 

بحق روز بر آرنده سفید و سیاه

خدای عز و جل لا اله الا الله

بحق صاحب معراج احمد مرسل

که جبرییل بهمراهیش ندارد راه

بحق شاه ولایت علی عالی قدر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - در مدح گوید

 

ای عکس از آفتاب ترا همبر آینه

کس را چه حد که تیز بیند در آینه

چون عکس خود در آینه بینی و لب گزی

او هم ز دیدن تو گزد لب در آینه

عیسی نماید از فلک آبگینه رنگ

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح گوید

 

کهن داغ جگر را تازه می‌سازد مگر لاله

که از داغش دمادم می‌رود آتش به سر لاله

ز بهر داغ سواد میکند فصدش حکیم دهر

از آن خون سیه ریز در درون طشت زر لاله

چه خون دل مجنون بجای باده در صحرا

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - در منقبت امیر المومنین (ع) گوید

 

ما بیکسیم و معرکه خونخوار یا علی

ما را به لطف خویش نگهدار یا علی

از گنجهای لطف تو یا بوالحسن مدد

وز اژدهای قهر تو زنهار یا علی

عالم فرو برد چو گشاید بگاه قهر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - مدح سید شریف

 

ای به علم و فضیلت ارزانی

علم اول معلم ثانی

میر سید شریف ای که به توست

فخر سید شریف جرجانی

جذبه آفتاب حکمت تو

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - مدح قاضی القضاه خواجه معین الدین صاعدی

 

هر موی ابرویت مه عیدست ای پری

شوخی تو کز هزار مه عید دل بری

از خوی نازک تو که بیند به ماه عید

گر بر جبین ز تندی خوچین برآوری

ما را چه کار بامه عیدست و دیدنش

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - در مدح یعقوب خان گوید

 

بر رخ کمند زلف معنبر نهاده یی

این دام فتنه چیست که دیگر نهاده یی

لب را گزیده یی و ازین شیوه ملیح

داغی غریب بر دل شکر نهاده یی

در سنگ سیم باشد و در نافه مشک لیک

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در مرگ فرزند خود گوید

 

ای جگر گوشه که پاک آمدی و پاک شدی

چشم من بودی و از چشم بدان خاک شدی

بود پرواز بلندت هوس ایمرغ بهشت

عالم خاک بهشتی و بر افلاک شدی

دلت از تلخی ز هر غم ایام گرفت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح سید شریف گوید

 

جز از تو قبله من گر بود بزیبایی

خدایرا نپرستیده ام به یکتایی

گذشت عمر بامید وصل ومیدانم

که عمر باز نیاید مگر تو باز آیی

چنانکه جامه دران بیتو میکشم خود را

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۱

 

مگر نسیم قبولم چو غنچه بنوازد

که بشکفد گل امید من ازین بستان

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

نسیم کاکل مشکین کراست چون تو نگار

شمیم سنبل پرچین کجاست مشک تتار

شمیم خیزد از آهو ولی نه زین خوشتر

نسیم گل وزد اما چنین نه عنبر بار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

اگرچه نیست چو پروانه تاب شمع توام

ز من دریغ تو پروانه وصال مدار

نمی شود دل تنگم ز دیدنت نومید

گرش بدیده مژگان همی نشانی خار

فراق و داغ تو در خون دو نرگسم بنشاند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

ضرورت است مرا خود شنیدن این نوبت

که تازه دل شد از آن بوی مشک چین گلزار

لبالب است زجان آن دهان و مسکین من

که داغها برم از وی بجان حسرت خوار

بسست بویی از آن زلف مشکبویم زان

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

نهاده است خیالت چو پای بر جانم

شبی نخوابم از این سیل دیده بیدار

اگر غم تو که آرد چنین شبیخونها

بریزدم به شبی خون که گویدش زنهار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

مگردمی نه از بن سان گشاده زلف آری

که گردن دلش از غم یکی رهد زهزار

گزیر، نیست که پا بر سرم اجل بنهد

که چون رهایی ام از این کمند شد دشوار

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۱
sunny dark_mode