محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۲ - مختوم به منقبت حضرت ولایت مآب علیه السلام
دور نمودم تا فلک از آستان دوست
دارم تن و دلی چو دهان و میان دوست
دارم دل شکسته و دانم که جای او است
ورنه به دل علاقه ندارم به جان دوست
تا از خودی تو اثری است، گرچه نام
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۵ - مختوم به مدح مولای متقیان و امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام
قد پی تعظیم خلق خم نتوان کرد
بندگی غیر ذوالکرم نتوان کرد
هر سو مو گر شود هزار زبان باز
شکر تو یا سابغ النعم نتوان کرد
منت دونان پی دونان نتوان برد
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۸ - مختوم به مدح مولای متقیان و امیرمؤمنان علیه السلام
مدام فتنه از آن چشم مست میریزد
ولی به جان من میپرست میریزد
نگار من چو نشنید به بزم و برخیزد
بلا و فتنه ز بالا و پست میریزد
مدام خون جگر، جای اشک از دیده
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۶۰ - ایضاً مختوم به مدح سلطان سریر ارتضا حضرت علیّ مرتضی علیه السلام
دیار دل که پرآشوب بود، ناحیتش
خیال دوست به یک لحظه داد تمشیتش
بس است خاصیت می، همین که دفع ریاست
گرفتم اینکه جز این نیست، هیچ خاصیتش
گذار شیخ فتد گر به بزم، می خواران
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۶۱ - مختوم به مدح خانواده ی عصمت و طهارت علیه السلام
عجب مدار اگر وضع عالم است پریش
که یار کرده پریشان شکنج طُرّه ی خویش
مکن به حلقه ی گیسوی او گذار، ای دل
که هر که یافت در آن پرده راه، گشت پریش
به جد و جهد گشودم گره زطره ی دوست
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۸۳ - ایضاً منه تَغمّدهُ الله تعالی برحمته
ای یاد تو مونس دل من
رخسار تو شمع محفل من
فردوس، نمی کنم تمنا
تا کوی تو هست منزل من
شادم که غم تو ای دل آرام
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح شاه فقید سعید ناصرالدین شاه می فرماید
نو بهار آمد و آراست چمن را چو عروس
موسم عشرت و هنگام کنار آمد و بوس
باغ ز انواع ریاحین چو پرطاووس است
گلستان از گل حمری همه چون چشم خروس
عارض باغ زمشّاطه گی باد بهار
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح مظفر الدّین شاه و صدر اعظم
به آب و رنگ، دو گل راست اعتبار یکی
گل بهشت یکی، طلعت نگار یکی
غذای روح من آمد، دو راح روحانی
شراب عشق یکی، لعل نوش یار یکی
مرا کشد به سوی خویش، دوست با دو کمند
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۶ - و له ایضاً فی التّشبیب و التّحبیب
جم رفت و نماند از وی، بر جای به جز جامی
می ده که جهان را نیست، جز نیستی انجامی
گر رند و خراباتی، گشتم مکنیدم عیب
کز زهد فروشی هیچ، حاصل نشدم کامی
بد نام تری از من، در حلقه ی رندان نیست
[...]