محیط قمی
»
هفت شهر عشق
»
شمارهٔ ۶۰ - ایضاً مختوم به مدح سلطان سریر ارتضا حضرت علیّ مرتضی علیه السلام
دیار دل که پرآشوب بود، ناحیتش
خیال دوست به یک لحظه داد تمشیتش
بس است خاصیت می، همین که دفع ریاست
گرفتم اینکه جز این نیست، هیچ خاصیتش
گذار شیخ فتد گر به بزم، می خواران
زبوی باده نمایند، قلب ماهیتش
دلم زچشم تو آموخت رسم بیماری
که سال ها شد و یک لحظه نیست، عافیتش
به فیض یابی مقتول عشق، رشک برند
که هم قاتل و هم وارثی و هم دیتش
ممیزان حقیقت به نیم جو، نخرند
متاع دار مجازی و ملک عاریتش
زچشم زخم، زمن آن وجود ایمن باد
که دستگیری افتادگان بود، نیتش
بگوش صوت اناالحق رسد زخاک نجف
غنوده تا که زبان خدا، به ناحیتش
ولی ایزد بی چون، علی مربی کل
که خاک تیره شود زر، زیمن تربیتش
نشان بندگیش، خواست آسمان چو محیط
نهاد دست قضا داغ مه به ناصیتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.