جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - من کلامه غفرله
زهی قدرت از عالم فکر برتر
وجود تو بر فرق ایام افسر
جلال تو از فکرت عقل بیرون
کمال تو از مدرج وهم بر تر
بانصاف تو زنده جان شریعت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح امام فاضل شمس الدین ابوافتح النطنزی
زهی در یای گوهر بخشش موج انگیز پهناور
نه آنرا غایت و پایان نه آنرا ساحل و معبر
فرازش عنبر و عود نشیبش لؤلؤ و مرجان
هوایش صافی و روشن زلالش عذب و جانپرور
فلک با قدر او پست و زمین در جنب او ذره
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - لغز حمام
چه گوئی چیست آن شکل مدور
که دارد خیمه با گردون برابر
چو ایوانی کشیده بر سر آب
چو خرگاهی زده بر روی آذر
هوایش روشن و آبش موافق
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۹ - انقلاب اصفهان
دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر
آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت
آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور
هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۴
گفتم که چراست گرد آن تنگ شکر
باریک خطی نبشته از عنبر تر
گفتا که عقیق را بباید نقشی
تا مهر توان نهاد بر درج گهر
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در نعت رسول اکرم (ص)
ای حجره دل بتو منور
وی عالم جان ز تو معطر
ای شخص تو عصمت مجسم
وی ذات تو رحمت مصور
بی یاد تو ذکرها مزور
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - چیستان در مدح رکن الدین
چیست آن جرم مطول شده بر عقل امیر
دو زبانی که شود بی دهنی نطق پذیر
صدفی کز دل او عقل برد در و گهر
نافه کزدم او روح برد مشک و عبیر
آنکه مقصور بدو باشد فیض ارزاق
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۳ - در مدیح
تیغ بر خصم تو بارد بهرام
ورنه خنجر زچه دارد بهرام
تا شنید این سخن گرم تو تیر
کلک بشکستست از شرم تو تیر
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح فخرالموک برادر پادشاه
گوش گردون ز لفظ در بارش
صدف در و درج گور بادگوهر
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح فخرالموک برادر پادشاه
اشک بدخواه او زهیبت او
مدد آب اخضر بادبحر
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
مهر را خفاش دشمن شمع را پروانه خصم
جهل در دست تیغ و عقل را در پای خار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
اندرو بی تهمتی سیمرغ متواری شده
وانگهی خیل کلنگان در قطار اندر قطار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
ناف آهو دیده مستودع چندین بخور
شودهان شیربین باآن بخراز بس بخار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
رو، دریا بین پر از آژنگ از بس خارو خس
وانگهی جیب صدف بین درج در شاهوار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
باز دروی با هنر ها دیده ها بر دوخته
کرکس خس طبع دروی از تنعم دیده خوار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
شیر را از مور صد زخم اینت انصاف جهان
پیل را از پشه صدرنج اینت عدل روزگار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
تو گزیده اینچنین جائی بر ایوان بقا
راست گویند آن کجا عنوان عقلست اختیار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
مولد اصلی تو دارالقرار آمد برو
تا ببینی جای خویش آنجا مکن اینجا قرار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
هیچ میدانی که اینجابا حرفی مهره دزد
جان همی بازی و خصلی برلب خال قمار
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در نکوهش دنیا
خیزد کاندر عالم جان مسندت افراشتست
برفشان پس دامن از این خاکدان خاکسار