گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای بهر مدح سزا مسند تو

برتر از مدح و ثنا مسند تو

مسند فضل و سخا منصب تو

منصب صدر قضا مسند تو

سجده جای شعرا مدحت تو

قبله گاه فضلا مسند تو

زیر قدر تو بود گر بنهند

ز بر هفت سما مسند تو

صورت دولت و شکل اقبال

در لباس خلفا مسند تو

شب قدرست و در او لطف خدای

روز در شب مثلا مسند تو

در ازل گوئی عهدیست وثیق

شرع و ملت را با مسند تو

کس سیه پوش نماند از عدلت

جز که با خصم تو یا مسند تو

تیغ بر خصم تو بارد بهرام

ورنه خنجر زچه دارد بهرام

ای تو بر چرخ سعادت خورشید

وی تو بر تخت سیاست جمشید

مجلس وعظ تو از خوش سخنت

خوشتر از نعمت عمر جاوید

عقل مدهوش ز بس نکته نغز

روح سرگشته زبس بیم و امید

از وعید تو چو تهدید کنی

دل طاعت شود از لرزه چوبید

خنجر خویش ببخشد مریخ

بربط خویش بسوزد ناهید

شب برنده چو جوان موی سیاه

روز را دیده ز بس گریه سفید

یار عصیان را در منزل خوف

شود از وعده تو دل بامید

تا شنید این سخن گرم تو تیر

کلک بشکستست از شرم تو تیر

عرصه عالم میدان تو باد

طارم هفتم ایوان تو باد

آفتاب فلکی خازن تست

مشتری نایب دیوان تو باد

ماه گردون سر منجوق تو باد

زهره را مشگر مهمان تو باد

سیر انجم سبب دولت تست

دور گردون مدد جان تو باد

هر که را چشم بتو روشن نیست

مردم چشمش پیکان تو باد

نیست بدخواه ترا بند بکار

پوست بر خصم تو زندان تو باد

دین حق را تو نگه میداری

حق نگهدار و نگهبان تو باد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode