گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

دلبرم گر به تبسّم لب خود باز کند

کی مسیحا به جهان دعوی اعجاز کند؟

دین و دل، هر دو به یکبار به تاراج برد

در صف سیمبران گر سخن آغاز کند!

رونق مهر و قمر افکند از اوج فلک

زلف شبگون، رخ مه رو، اگر ابراز کند

ببرد صبر و شکیبم اگر آن لُعبت ناز

بهر صید دل من، حمله چنان باز کند!

خلّخ و تبّت و چین است مگر منظر او

کاین چنین دلبری و عشوهٔ طنّاز کند؟

به یکی جو نخرم سلطنت ملک جهان

بت غارتگر من، گر هوس ناز کند

وصل دلدار صبوحی نتوان شد حاصل

هر زمان هجر تو را شعبده‌ای ساز کند

 
 
 
حکیم نزاری

شب هجران که دلم نوحه گری ساز کند

با خیالت گله هجر تو آغاز کند

آنچنان زار بگریم ز پریشانی دل

که اجل تا به سحر صد رهم آواز کند

ای بسا فتنه که از چشم تو در آفاق است

[...]

فصیحی هروی

شوق دیدار تو چون چشم مرا باز کند

مژه پیش از نگهم سوی تو پرواز کند

قیمت حسن ز بس عشق تو افزود کنون

داغ غم بر جگر سوختگان ناز کند

به مسیح ار چمن داغ مرا بفروشند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فصیحی هروی
کلیم

مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند

چون کند کرم دف از شعله آواز کند

در تن نای چو جان از لب شیرین بدهد

سفر بیخودیم را بدمی ساز کند

مرغ دل در قفس سینه بمیرد، به از آن

[...]

صائب تبریزی

هر دلی را که محبت صدف راز کند

زخمش از تیغ محال است دهن باز کند

عاشق از سرزنش خلق چرا اندیشد؟

شمع جایی که زبان در دهن گاز کند

کوه تمکین ترا ناله بود خنده کبک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه