گرهی از خم آن زلف چلیپا وا شد
هرکجا بود، دل گمشدهای پیدا شد
گر به آهوی ختا، نسبت چشمت دادیم
گنه از جانب او نیست، خطا از ما شد
گندم خال تو در خُلد، ره آدم زد
زلف شیطان صفتت راهزن حوا شد
ترک چشمان تو مستند و، دو شمشیر به دست
از دو بد مست یکی شهر پر از غوغا شد
سخن از لعل تو، هر جا که روم میشنوم
این چه سرّیست که در دوره ما پیدا شد؟
یا رب! این خرمن گل چیست که از نکهت او
آتشی حاصل و جانسوز من شیدا شد
ارنی گفت دلم بهر تماشای رُخش
لن ترانی به جواب، از دو لبش گویا شد
بیسبب رهزن میخانه صبوحی گشته
رهزن دین و دلم آن صنم ترسا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است که با تشبیهاتی شاعرانه و نمادین بیان میشود. شاعر از زلف و چشمان معشوقهاش سخن میگوید و تأثیر عمیق آن بر دل و جانش را توصیف میکند. اشاره به آتش عشق و شور و شوقی که در دل میافروزد، همچنین به نوعی به ماجرای حسرت و زیباییهای دست نیافتنی اشاره دارد. در نهایت، شاعر از جذبههای معشوقه و تأثیرات منفی و مثبت آن بر روح و دین خود صحبت میکند و تعارضات موجود در عشق را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی گرهای از آن زلف پیچیده باز شد، در هر جایی که بود، دلی گمشده پیدا شد.
هوش مصنوعی: اگر به چشم تو که مانند آهوست، نسبت میدهیم، تقصیر از آن آهو نیست، بلکه خطا از ماست.
هوش مصنوعی: گندم زیبایی تو در بهشت، باعث شد که آدم فریب دهد و زلفهای شیطانی تو، به حوا آسیب برساند.
هوش مصنوعی: نگاه جذاب تو باعث شده که دو نفر با شمشیر در دست، بر سر یکدیگر بجنگند و در نتیجه، شهر به هم ریخته و پر از درگیری و سر و صدا شده است.
هوش مصنوعی: هر جا که میروم، سخن از زیبایی و جذابیت تو را میشنوم. این چه رازی است که در زمان ما بروز کرده و همه جا در موردش صحبت میشود؟
هوش مصنوعی: ای پروردگار! این خوشههای گل چه زیبایی دارند که عطرشان آتشی برپا کرده و جان مرا به شدت درگیر کرده است.
هوش مصنوعی: دلم میخواهد زیبایی چهرهات را ببینم، اما او به من پاسخ نمیدهد. از لبانش اینگونه فهمیدم که او چه احساسی دارد.
هوش مصنوعی: بدون هیچ دلیلی، کسی که میگفتند در میخانهنشینی خوب است، حالا تبدیل به دشمن دین و دلم شده و آن معشوقهام، که ظاهری ترسناک دارد، هم به او پیوسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد
پیر ما خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد
عقل از طرهٔ او نعرهزنان مجنون گشت
روح از حلقهٔ او رقصکنان رسوا شد
تا که آن شمع جهان پرده برافکند از روی
[...]
کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد
دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین
بلبل خوش سخن و طوطی شکرخا شد
که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز
[...]
هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد
عاقلان جمله بر آنند که او شیدا شد
آتش عشق ز هر سینه که زد شعله مهر
گر همه صبح مبین است که او رسوا شد
پیش رفتار تو، ای آب روان از تو خجل
[...]
حلقه پیش رخ از طره آن به واشد
آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد
گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل
گه به خنده نمک و گه به سخن حلوا شد
هرکه مهر لب او برد به خواب از خاکش
[...]
برقی از حُسن تو پیدا شد و ناپیدا شد
دهر پرفتنه و ایّام پُر از غوغا شد
چون بر آیینه فتاد از رخ و زلفت عکسی
یافت نوری که درو هر دو جهان پیدا شد
عنبرین زلف مسلسل که فکندی بر ماه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.