گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

تا صبا شانه بر آن زلف خم اندر خم زد

آشیان دل صد سلسله را، برهم زد

تابش حسن تو در کعبه و بتخانه فتاد

آتش عشق تو، بر محرم و نامحرم زد

تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز

که زنخدان تو آتش به چه زمزم زد

حال دلسوختهٔ عشق، کسی می‌داند

که به دل، زخم تو را در عوض مرهم زد

خجلت و شرم، به حدّیست که در مجلس دوست

آستین هم نتوان بر مژهٔ پر نم زد