گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

سُرخ و بیجاده رخ و تازه لب از باده و مست

رفته از غایتِ مستی گلِ بادام از دست

مُتِرَشِّح غد و موزون قد و میگون لب و مست

جامه گلنار و کمر زرکش و ساغر در دست

طُرّه‌اش شعبده‌باز و نگهش شهرآشوب

چشم بیمار و دو ابروی وی بیمارپرست

سرِ زلفش که به تحریکِ صبا رقصی داشت

هر قدم طَبلهٔ مُشکی به سرِ توده شکست

دیرگاه از می هوش آمد و بیمارم دید

گفت: افسوس که بر دیدهٔ رَه خوابت هست

گفتم: از دستِ خیالِ تو، بخندید و بگفت:

کامشب آیا هوسِ وصلِ نگارینت هست

جَستَم از جای به صد شوق که آری آری

ای مبارک شبِ آن کس که ز هجرِ تو برست

سرو قدّش به خرام آمد و با صد شفقت

بر سر کهنه لحافی که مرا بود نشست

کرد تا وقتِ صباحم به صبوحی مشغول

ز اختلاطِ می و معشوق شدم بی‌خود و مست

 
 
 
سنایی

شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست

چون خرامان ز خرابات برون آمد مست

پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف

شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست

شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست

چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست

وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم

پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست

دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا

[...]

خاقانی

چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را

گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست

مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان

باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست

سید حسن غزنوی

صنما بسته آنم که در این منزل تست

خبری یابم زان زلف شکسته به درست

درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست

هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست

دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت

[...]

ظهیر فاریابی

یار میخواره من دی قدحی باده به دست

با حریفان ز خرابات برون آمد مست

بر در صومعه بنشست و سلامی در داد

سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست

دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه