من توانم که نگویم بد کس در همه عمر
نتوانم که نگویند مرا بد دگران
گر جهان جمله به بد گفتن من برخیزند
من و این کنج و به عبرت به جهان در نگران
در بد و نیک جهان دل نتوان بست ازآنک
گذرانست بد و نیک جهان گذران
جز نکویی نکنم با همه تا دست رسد
که بر انگشت نپیچند بدم بیخبران
نفس من برتر از آن است که مجروح شود
خاصه از گب زدن بیهدهٔ بیبصران
گاو در خرمن من هست مرا میشاید
ریش گاوی بود آبستنی از کون خران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ ناپسند بودن قضاوتها و سخنهای منفی دیگران است. شاعر بیان میکند که او نمیتواند در مورد کسی بد بگوید و به همین دلیل از قضاوتهای دیگران متاثر نخواهد شد. هرچند که دیگران ممکن است در مورد او بد صحبت کنند، او بر این باور است که زندگی گذران است و نباید به نیکی و بدی آن دل بست. او تلاش میکند که تنها کارهای نیک انجام دهد و به قضاوتهای نادرست دیگران توجهی نداشته باشد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که نفس او از آنچه که به او آسیب برساند برتر است و نباید خود را تحت تأثیر سخنان بیمعنا قرار دهد.
هوش مصنوعی: من میتوانم در طول عمرم، هیچگاه در مورد دیگران بدی نگویم، اما نمیتوانم تضمین کنم که دیگران درباره من بد نگویند.
هوش مصنوعی: اگر همهی جهان بخواهند به بدی درباره من حرف بزنند، من و این گوشه نشینی و عبرت گرفتن از دنیا را ترجیح میدهم.
هوش مصنوعی: در زندگی، نمیتوان به هیچ چیز، چه خوب و چه بد، دل بست. زیرا هر دو جنبه، گذرا و موقتی هستند و هیچ چیز در این دنیا پایدار نمیماند.
هوش مصنوعی: من با کسی بدی نمیکنم و همیشه سعی دارم خوبی کنم، تا جایی که اگر کسی بخواهد به من آسیب برساند، نتواند دست به این کار بزند و من در عافیت باشم.
هوش مصنوعی: نفس من آنقدر ارزشمند و بزرگ است که نمیتواند به خاطر حرفهای بیهوده و ناپسند کسانی که بصیرت ندارند، آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: در مزرعهام گاوی وجود دارد که به من کمک میکند، و این گاو در حال زایمان است و از نرهایی که در آنجا هستند، نشأت گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ژاژ داری تو و هستند بسی ژاژ خوران
وین عجب نیست که تازند سوی ژاژ خران
پادشاهی که به رومش در صاحب خبران
پیش او صف سماطین زده زرین کمران
رای کردهست که شمشیر زند چون پدران
که شود سهل به شمشیر گران شغل گران
ویحک ای پردهٔ پردهدر در ما نگران
بیش از این پردهٔ ما پیش هر ابله مدران
یا مدر یا چو دریدی چو لئیمان بمدوز
یا مخوان یا چو بخواندی چو بخیلان بمران
جای نوری تو و ما از تو چو تاریک دلان
[...]
جام زرین فلک سیم پرا کند به صبح
جام زرکش به صبوحی زکف سیمبران
می خور از کاسه به حدی که اگر خاک شوی
مست گردند ز بوی گل تو کوزهگران
شعلهٔ آتش می را چو مغان سجده گزار
[...]
سنگ و سندان چه بود با دل ما بی خبران
تو بخاک اندر و ما بر زبر آن گذران
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.