گنجور

 
اسیر شهرستانی

چو اخگر شعله پرورد است مغز استخوان من

چه منتها که دارد گرمی عشقت به جان من

در آتش گر نباشم سوختن بیکار می ماند

چراغ شعله روشن می شود از دودمان من

چه سازم با هجوم آرزو کز بیم خوی او

محبت هم نگردد قاصد راز نهان من

امید آشنایی از وفا بیگانه ای دارم

کز استغنا خیالش هم نگردد همزبان من

چرا قدر اسیر خود نداند چین ابرویش

که عمری کرده از تیغ تغافل امتحان من

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان من

پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من

زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمی دانم

چه خوش بودی، اگر بودی زبانش در دهان من

به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم

[...]

کمال خجندی

حدیث یار شیرین لب نگنجد در دهان من

که باشم من که نام او برآبد بر زبان من

رنیم روزی از چشمت بکشتن داد پیغامی

هنوز آن مژده دولت نرفت از گوش جان من

نسیم دوستی آبد سگان آستانش را

[...]

ناصر بخارایی

ز زلفت دم زدم، دودی برآمد از دهان من

لبت را یاد کردم، سوخت از آتش زبان من

لبت جان است و جان من رسیده از غمت بر لب

بیا لب بر لبم نه تا شود پیوند جان من

زدی پیکان غمزه بر دلم، از پشت بیرون شد

[...]

هلالی جغتایی

فدای آن سگ کو باد جان ناتوان من

که بعد از مرگ در کوی تو آرد استخوان من

چو داری عزم رفتن، با تو نتوان درد دل گفتن

که وقت رفتن جانست و میگیرد زبان من

من از بی مهری آن ماه مردم، کی بود، یارب؟

[...]

صائب تبریزی

ندارد جوهر افشای غم، تیغ زبان من

نمک بر چشم سوزن می زند زخم نهان من

دل صیاد می لرزد به دام از دانه اشکم

خطر دارد قفس از ناله آتش زبان من

ز عشق بی زوالی در خود آن گرمی گمان دارم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه